پایه های فکری شیخ انصاری

عباس مخلصی

نسخه متنی -صفحه : 12/ 3
نمايش فراداده

شيخ على كاشف الغطاء, در وصف مقام علمى وى, به شيخ جعفر شوشترى, شاگرد شيخ انصارى, مى گويد:

(كل شئ سماعه اعظم من عيانه. الاّ شيخكم شيخ مرتضى فانّ عيانه اعظم من سماعه.3)

هر چيزى شنيدنش بزرگتر از ديدنش است, مگر استاد شما شيخ مرتضى كه ديدنش, بزرگتر از شنيدنش مى باشد.

تاريخى كوتاه از تفكر اصولى

شيخ انصارى, در پايان دوره اى زيست كه دو تفكر, در سرتاسر آن دوره, در ستيزى سخت بودند: اخبارى و اصولى. اخباريان, در, اوايل قرن يازدهم هجرى, به رهبرى فكرى محمد امين استرآبادى, به صحنه آمدند و يك قرن حاكميت فكرى با آنان بود در نيمه دوم قرن دوازدهم, اين حاكميت, به دست تواناى وحيد بهبهانى, از هم گسست و فرو ريخت. در آن روزگار, تفكر اصولى در پرتو آرا و انديشه هاى استوار اين (استاد الكُلّ), قوّت و رونق ديرين خود را باز يافت. پس از وى نيز, سه نسل از شاگردان مكتب او, كه انصارى در رأس سومين نسل بود, تلاشهاى آن مرد بزرگ را در حدود نيم قرن, دنبال كردند و آن را به اوج رساندند4.

با اين همه, بودند كسانى كه در حفظ, يا اعاده حاكميت اخبارى گرى مى كوشيدند. از جمله: ميرزا محمد, معروف به محمد اخبارى (م:1233 هـ .ق). اصوليان با او به مخالفت برخاستند, بويژه شيخ جعفر كاشف الغطاء و سيد محمد مجاهد. اينان, محمد اخبارى را در محاصره نقد و ايرادهاى خردپسند خويش قرار دادند و عرصه فكرى را بر او تنگ كردند. از اين روى, حركت وى, نافرجام ماند و مكتب اخبارى گرى پس از او, تقريباً, منقرض شد. حوزه كربلا و كاظمين, كه مركز اين گرايش بود, به تفكر اصولى روى آورد.

بنابراين, روزگار علمى شيخ انصارى پس از ستيز پردامنه اصوليان و اخباريان و پيروزى تفكر اصولى, به كوشش وحيد بهبهانى (م:5012هـ . ق) و شاگردان برجسته وي5, آغاز شد. در اين زمان زمينه براى پذيرش افكار اجتهادى و اصولى, از هر جهت فراهم بود. در حقيقت, ظهور شيخ انصارى, بزرگترين توفيق براى نتيجه گيرى از نيم قرن تلاش اصولى بهبهانى و شاگردان او, بود. از اين روى, با ظهور اين شخصيت بزرگ, در فقه و اصول, جنبشى پديد آمد كه برترى تفكر اصولى براى هميشه پايدار گرديد.

پايه گذار مكتب

فقيهان و اصوليان پس از شيخ انصارى, بر اين رأى اتّفاق دارند كه وى در اصول, مكتب جديدى را پايه گذارى كرده است.

ميرزا محمد حسن آشتيانى, شاگرد برجسته شيخ انصارى و صاحب كتاب: (بحرالفوائد), مى نويسد:

(فانّ ماذكرنا من التحقيق, رشحة من رشحات تحقيقاته وذرّه من ذرّات فيوضاته, اٌدام اللّه افضاله و اظلاله, فلاتحسبنّه غير خبير بهذه المطالب الواضحة, كيف و هو مبتكر فى الفن بما لم يسبقه فيه سابق6.)

آنچه از تحقيق ذكر كرديم, قطره اى تراويده از درياى تحقيقات وى و ذره اى از ريزشهاى علمى اوست. خداوند, سايه و برترى او را دوام بخشد. پس گمان نبريد كه وى, به مطالب روشنى اين چنين, آگاه نيست. چگونه آگاه نباشد, حال آن كه در اين دانش مبتكر است و هيچكس از پيشينيان, در اين ابتكار, بر او پيشى ندارند.

سيد محسن امين درباره او مى نويسد:

(الشيخ مرتضى بن محمد امين الدزفولى الانصارى النجفى, الأستاذ, الامام, المؤسس, شيخ مشايخ الاماميّة7).

شيخ مرتضى, فرزند محمد امين دزفولى انصارى, استاد, پيشوا, مؤسّس, سرآمد بزرگان شيعه است.)

سيد حسن صدرالدين, از او اين گونه ياد مى كند:

(وهو من المؤسسين, لم يسبقه احد من المتقدّمين والمتأخّرين).

شيخ انصارى, در رديف عالمانِ مؤسّس است. هيچ يك از پيشينيان و پسينيان او, بر وى سبقت نگرفته است.)

اينان, بيشتر به بيانى كلّى و سخنى گذرا بسنده كرده اند و در چگونگى مكتب و تأسيس او سخنى نگفته اند. در اين كوشش, به منظور دست يابى به شناختى عينى از مكتب و ابتكار شيخ انصارى, ابتدا پايه هاى فكرى او را مى نگريم و سپس به تأسيس و نوآوريهاى وى.

مبانى تفكّر

همگان, شيخ انصارى را به تفكر و انديشه هاى اجتهادى مى شناسند. دانشورى سرآمد, برفراز و در اوج, با انديشه هايى ژرف و بارور. زواياى ديدگاههاى فقيهان را بجدّ مى كاود, در منابع و ادلّه احكام, دقيق و عميق, به بررسى مى پردازد, استنباط را به استدلال وامى گذارد و اجتهاد حكم را بر مبانى استوار, بنيان مى نهد.

مهم اين كه, تعبّد و پرواى دين, قوتِ تفكّر و تعقّل را از او نمى ستاند, بلكه در آميزشى مكمّل و همگام, وى را به كشف و استنباط نهانهايِ احكام مى رساند. استدلال جويى و ژرف انديشى را فرهنگ فقه و برآمده از متن دين مى داند. در برداشتى فقهى از اين حديث:

(انتم افقه الناس اذا عرفتم معانى كلامنا.8)

شما, فقيه ترين مردمان هستيد, آن گاه كه ژرفاى سخنان ما را بشناسيد.

اظهار مى دارد:

(والغرض من الرواية, الحث على الاجتهاد و استفراغ الوسع فى معانى الروايات9.)

امام (ع) در اين سخن مى خواهد فقيهان را برانگيزد كه براى فهم و درك احاديث, به اجتهاد و نهايت تلاش, روى آورند.

شيخ انصارى در استنباط و اجتهاد احكام, به قرآن و حديث و قواعد و اصول كلّيِ برآمده از آن دو, تمسّك مى جويد. اساساً, مكانيزم اجتهاد را در فقه شيعه به كار بستن صحيح همين قواعد و عامهاى قرآن و حديث مى داند:

(ان رَحَى الاجتهاد تدور على العمل بالعمومات01.)

چرخه اجتهاد, بر محور كاربرد عمومات مى چرخد.

اجماع را با افزوده هايى مى پذيرد و عقل را, چه دركاربرد ابزارى آن و چه به مثابه منبع حكم, در فقه, حجت مى داند. اينك تفصيل اين مبانى اجتهادى:

قرآن

شيخ انصارى, با اعتقادى كه به حجّيت ظواهر قرآن و قواعد برآمده از آن دارد, باور اخباريان را, در عدم جواز استناد به اين ظواهر, نادرست مى شمارد. از همين روى, سخن آنان را يك يك باز مى گويد و به تفصيل به نقض و ردّ آنها مى پردازد. در اين جا, مختصرى از روياروييِ فكرى شيخ انصارى با اين گروه را يادآور مى شويم, تا طرز تفكر و مبانى انديشه وى در چگونگى كاربرد آيات, روشن شود. به باور وى, زيربناى تفكر گروه مخالف را دو دليل تشكيل مى دهد:

1 . احاديثى كه از تفسير به رأى نهى مى كنند11 و شناخت معارف قرآنى را به (خوطب به) اختصاص مى دهند12.

2 . وجود عناصرى در آيات قرآن, مانند: تقييد, تخصيص و مجاز. مى گويند: ما به وجود اين عناصر, در بسيارى از ظواهر قرآن علم داريم. اين علم, باعث سقوط ظهور آيات مى شود13.

شيخ انصارى از هر دو دليل اينان, به روشنى پاسخ مى گويد و جواز استنباط حكم از ظواهر قرآن را, اثبات مى كند كه خلاصه اى از آن, بدين قرار است:

* اين احاديث, از استناد به ظواهر قرآن منع نمى كنند, زيرا استناد به اين ظواهر, پس از كاوش و جست وجو در ناسخ و منسوخ, خاص و عام, اطلاق و تقييد و ديگر شواهد تفسيرى كه در روايات بيان شده است, صورت مى گيرد.چنين كارى و برداشتى, تفسير به رأى ناميده نمى شود, چه تفسير به رأى, ابراز نظرهايى است كه بى تأمّل و بى آگاهى از علوم قرآنى انجام گيرد.

* اينان, بر پايه ظاهر اين احاديث, تمسك به ظواهر قرآن راجايز نمى دانند. بنابراين باور, تمسّك به ظواهر احاديث نيز جايز نخواهد بود; زيرا احاديث به سان آيات قرآن, داراى ناسخ و منسوخ, خاص و عام و...14 مى باشند.