نگاهی دوباره به فقه و هنرهای تجسمی

احمد حسینی

نسخه متنی -صفحه : 8/ 4
نمايش فراداده

ديدگاه فقيهان در مسأله‏

درباره حكم فقهى جهره نگارى و پيكر تراشى پنج ديدگاه مهم در فقه مطرح شده است.

1.حرام بودن آنها،چه جاندار باشد يا بى جان.اين ديدگاه را علامه در كتاب مختلف، به ابو صلاح حلبى و قاضى بن براج نسبت داده است.

2.حرام بودن مجسمه، چه جاندار و چه بى‏جان.اين رأى به شيخ مفيد، شيخ طوسى، سلار ديلمى و علامه نسبت داده شده است.

3.حرام بودن چره نگارى و پيكرتراشى جانداران،اين رأى روشن ابن ادريس در سرائر است و از عبارت محقق كركى در جامع المقاصد،فهميده مى‏شود.

4.حرام بودن تنديس جانداران، اما تنديس غير جاندران و نيز چهره‏ نگارى موجودات جاندار و بى‏جان بى اشكال است.اين رأى در بيش‏تر كتابهاى فقهى از نظر بيش‏تر فقيهان، پذيرفته شده است و بعضى بر آن ادعاى اجماع كرده‏اند.

5.جايز بودن چهره‏ نگارى و پيكر تراشى جانداران و غير جاندران.

اين ديدگاه را شيخ طوسى در كتاب تبيان و امين الاسلام طبرسى در مجمع البيان، برگزيده‏اند. و شمارى از فقهاى پسين و معاصر نيز،به آن گرايش دارند،بلكه آن را پذيرفته‏اند.

يادآورى:آنچه را درباره گونه‏ها و احكام مجسمه سازى و نقاشى و ديدگاهها، مطرح كرديم در كتابهاى فقهى،روايى و تفسيرى اهل سنت نيز مطرح است.

معناى صورت و تمثال‏

از آن جايى كه موضوع حكم شرعى و محور فتواى فقهى در مسأله مجسمه سازى و نقاشى،عبارت است از عناوينى مانند:صورت، تمثال،مثال روحانى، تمثال جسد، نقش و ديگر بر گرفته‏هاى از واژگان و فرق بين آنها در هر چه بهتر شناختن موضوع و زدودن ابهامها و اجمالها در استنباط درست تأثيرى بسزا دارد.

از اين روى، با بررسى موارد كاربرد هر يك از مفاهيم ياد شده در آيات،روايات و سخنان فقها و تفسير و معنايى كه در لغت و سخنان فقهاء براى آنها بيان شده روشن مى‏شود كه آيا اينها يك سلسله واژگان كه به عنوان تفنّن و عطف به هم،گاهى ياد شده‏اند،يا هر يك داراى معنايى مستقل و جدا از يكديگرند، يا نسبت بين بعضى از آنها عموم و خصوص مطلق است يا من وجه و يا اين كه از گونه ظرف و جار و مجرورند:«اذا اجتمعنا افترقا و اذا افترقااجتمعنا.»

بحث دراز دامن و تحقيق به شرحى درباره اين موضوع در اصل مقاله انجام گرفته است.

و با توجه به اين كه دو واژه:صورت و تمثال، با برگرفته‏ها، اساس و محور بحث را تشكيل مى‏دهند،فشرده ايى از مهم‏ترين ديدگاهها را در اين باره مطرح مى‏كنيم.

1.شمارى از فقيهان و لغويان، به روشنى بيان كرده‏اند مه صورت و تمثال، يك معنى دارتد و عطف آنها بر يكديگر،در بعضى از كاربردها، عطف تفسيرى و يا تنها گونه گونى در سخن است.

«المعروف كما فى اللغة ترادف التماثيل و التصاوير.»11

و شهيد ثانى،در شرح لمعه،عطف آن دو را به هم،تفنن در سخن دانسته است.12

2.شمارى مانند مُطَرِّزى،طريحى و صاحب اقرب الموارد، صورت را فراتر از تمثال، معنى كرده‏اند. يعنى صورت را شامل جاندار و بى جان دانسته‏اند، لكن تمثال را ويژه جاندار دانسته‏اند.

3.شمارى ديگر از فقها عكس نظريه مطرّزى اختيار كرده‏اند و تمثال را اعم از صورت دانسته‏اند.

4.شمارى از محققان، پس از درنگ و دقت در موارد كاربُرد آن دو در روايات، آن دو را مانند فقير و مسكين و جار و مجرور دانسته‏اند.

آنچه از مجموع موارد كاربُردصورت و تمثال در آيات،روايات و سخنان فقها و اهل لغت،استفاده مى‏شود آن است كه:ديدگاه دوم،دقيق‏تر و با اطلاقات روايات،سازگارتر است.

يعنى صورت،مجسمه و غير مجسمه، جاندار و بى جان را در بر مى‏گيرد، لكن تمثال،به معناى ويژه مجسمه است،جاندار يا بى جان و بر تقويت اين ديدگاه،دليلها و شواهدى وجود دارد كه در مقاله بيان شده است.

يادآورى:نقاشى و مجسمه سازى مورد بحث،آن جايى است كه با دست پرداخته و ساخته شود و امّا ساخت مجسمه و عكس با استفاده از ابزار پيشرفته برقى،كامپيوترى و دوربينهاى عكاسى به فتواى بيش‏تر فقيهان و مراجع تقليد عصر،جايز است.

حرام بودن مجسمه سازى و چهره نگارى‏

چنانكه در گاه بيان ديدگاه اشاره شد،حرام بودن مجسمه سازى و نقاشى جانداران و غير جانداران در كتابهاى فقهى،مانند: مستند الشيعه،مفتاح الكرامه،جواهر الكلام به استناد برداشت علامه در مختلف، به ابو صلاح حلبى و قاضى بن براج نسبت داده شده است.

و منشأ اين برداشت و اسناد،كلمه «تماثيل»است كه در كافى حلبى و مهذب ابن براج،در رديف حرامها ياد شده است،و با توجه به اطلاق آن،بدون هيچ گونه قيدى،از آن عموم نسبت به مجسمه و منقوش و جاندار و بى جان،برداشت شده است.

لكن،با توجه به تحقيقى كه راجع به معناى صورت و تمثال و فرق بين آن دو انجام گرفت و روشن شد كه اگر تمثال حقيقت در خصوص مجسمه جاندار نباشد و يا دست كم ظهور در آن نداشته باشد، حمل آن بر نقشِ موجود بى روح مجاز و محتاج به قرينه است.

بنابراين،نسبت اين قول به آن دو بزرگواذ،ناتمام است و شايد به خاطر اجمال كلام اين دو ،صاحب‏مفتاح الكرامة با ترديد نظر داده و آقاى خوئى نيز،اين نسبت را ناتمام دانسته است.

نتيجه:نسبت اين ديدگاه به ابو صلاح و ابن براج،اساس درستى ندارد و هيچ فقيهى به گونه‏اى روشن،به آن پاينده نشده است و لكن مهم آن است كه آيا بر اين ديدگاه چه طرفدارى داشته باشد و يا آن كه تنها،احتمال و فرض باشد،دليلى وجود دارد يا خير؟

دليلهاى حرام بودن هر گونه چهره نگارى‏

چنانكه از سخنان فقيهان استفاده مى‏شود،بر اين رأى به رواياتى استدلال شده است،مانند:

1.روايت ابى بصير در مورد نهى از آراستن خانه‏ها،با نقاشى.

2.روايت اصبغ بن نباته،در بازدارندگى از بناى قبرها و تمثيل مثالها.

3.روايت سكونى در فرمان حضرت رسول(ص)به حضرت امير(ع)براى از بين بردن چهره‏ها.

4.روايت محمد بن مسلم در بازدارندگى حضرت امير(ع)از عمل نقاشى.

5.رواياتى كه دلالت بر وارد نشدن فرشتگان به خانه‏اى كه در آن چهره و تنديس باشد.لكن،با توجه به اشكال سندى و ضعف دلالى و ناسازگار نبودن با رواياتى گه چهره نگارى جانداران و غير جانداران را روا مى‏دانند.و تخصيص و تقييد عمومات و مطلقات بازدارنده‏ها، به واسطه اخبار جواز و بازگشت به اصل علمى اباحه و جواز در مورد شبهه حكميه با فرض ناتمام بودن دليل حرام بودن اين قول ناتمام و غير در خور پذيرش است.