جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت

محمد بن علی ابن اعثم؛ مترجم: احمد روحانی

نسخه متنی -صفحه : 136/ 126
نمايش فراداده

الله و خذوا آلة الحرب ، فانى سائر اليهم ان شاء الله و لا قوة الا بالله . ^(122) از منبر فرود آمد در حالى كه فقط عده اى قليل فرمان او را اجابت كردند. لذا آن جناب با خاطرى آزرده به منزل خود رفت ، بعد از آن خطبه اى ديگر ايراد فرمود.

خطبه دوم براى توبيخ مردم كوفه

روز ديگر على عليه السلام بر منبر رفت و فرمود:

ايتها الفئة المجتمعة ابدانهم و المتفرقة اديانهم انه والله ما عزت دعوة من دعاكم و لا استراح من قاساكم . كلامك يوهن الصم الصلاب ، و فعلكم يطمع فيه عدوكم ، انا ادعوكم الى اءمر فيه صلاحكم والذب عن حريمكم و ...^(123) آن گاه با چشمى اشكبار از منبر فرود آمد، و غمناك به منزل رفت . در آن هنگام ، جماعتى از اشراف و اصحاب رسيدند و عرض كردند:

ما را به جنگ با دشمنانت گسيل دار؛ به هر جانب فرمان دهى اطاعت مى كنيم . يكى از اصحاب گفت :

يا اميرالمؤ منين ! مردم از تعلل و عقب نشستن پشيمان شده ، به جانب شما ميل پيدا كرده اند، اگر خطبه اى بخوانيد و آنان را با ديگر به مساعدت خويش بخوانيد همراهى مى كنند.

روز ديگر اميرالمؤ منين على عليه السلام با فرزندان و اصحاب خاص وارد مسجد شد و بر منبر نشست و خطبه اى خواند.

ايها الناس ، الا ترون الى اطرافكم قد انتقضت والى بلادكم تغزى و انتم ذوو عدد جم وشوكة شديدة ؟ فما بالكم اليوم لله ابوكم من اين توتون و من اين تسحرون و اءنى توفكون ، انتبهوا رحمكم الله و ابنهوا نائمكم و تجردوا لحرب عدوكم .. ^(124) چون خطبه آن حضرت به پايان رسيد، چهار هزار نفر اجتماع كرده ، آماده جنگ با گروه مارقين شدند كه عدى بن حاتم در پيش روى آنان با صداى بلند شعرهاى حماسى مى خواند.

اميرالمؤ منين على عليه السلام با سواران خويش به جانب نهروان رهسپار شد و در دو فرسخى نهروان فرود آمد.

آن گاه نامه اى به سران خوارج به اين مضمون نوشت :

بسم الله الرحمن الرحيم . از عبدالله اميرالمؤ منين و اجير مسلمين و برادر رسول الله و پسر عم مصطفى صلى الله عليه و آله به عبدالله بن وهب و حرقوص بن زهير از فرقه مارقين .

به من خبر رسيد، در نهروان جمع شده و بر ضد من طغيان و شورش ‍ كرده ايد قبل زا اين ، پدر شما دو نفر هم چنين كرده بود. اگر بصيرت و فقاهت در دين و يقين به شريعت داشتيد هرگز به مخالفت بر نمى خاستيد، بدانيد سخن بسيار است و گوش شنوا اندك .

شما جماعت خوارج نسبت به گمراهى و ضلالت و بى دينى به من مى دهيد و بر من شوريده و ياغى شده ايد.

بعد از اين كه با ميل و رغبت با من بيعت كرده بوديد اكنون نقص عهد و پيمان كرده ايد و بر گمراهى خويش اصرار مى ورزيد، و دوستان مرا به قتل مى رسانيد.

عبدالله بن خباب ارت را بدون جرم گناه كشته و اهل اعيال او را قتل عام كرده ايد، او از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله بود قاتلين او و زن و فرزندانش را به من واگذاريد تا قصاص كنم ، به سبب جهالت و گمراهى خود را به هلاكت نيندازيد، اگر قاتلين عبدالله بن خباب را تحويل من ندهيد به خدا سوگند شما را رها نمى كنم و به يارى و استعانت خداى بزرگ شما را مجازاتى سخت مى نمايم .

اميرالمؤ منين على عليه السلام نامه را به عبدالله بن ابى عقب داد تا نزد خوارج رود.

عبدالله نامه را در نهروان به عبدالله به وهب و حروقص بن زهير كه در كنار آب نهروان نشسته بودند داد.

ما بين فرستاده على عليه السلام و سران خوارج مناظره طولانى در مسائل مختلف انجام شد در پايان ، نامه اى بدين مضمون در جواب اميرالمؤ منين نوشتند.

اى على عليه السلام تو از حق بازگشتى ، به گمراهى گراييدى ، بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله ، در امت او هيچ كسى از تو عثمان شقى تر نيست قاتل عبدالله بن خباب را از ما خواستى ، بدان كه همه ما، قاتل او هستيم ، در پايان ما را به جنگ تهديد كردى ، بيا نزديك تر، ما با عزمى استوار آماده پيكار با تو