دین و حکمت ودایی

ابوالفضل محمودی

نسخه متنی -صفحه : 15/ 13
نمايش فراداده

همين طور عبارتي که مي‏گويد: حقيقت «يکي است فرزانگان آن را با اسامي گوناگون مي‏خوانند» (Ibid, I. 194. 49) گاه نيز وجود متعالي در جايگاه پروردگار متعالي که هرنيه گَرَبهُه (Hiranyagarbha = تخمه زرين) ناميده مي‏شود، ستوده شده است. در قسمتي نيز آمده که «برهمنسپتي (brahmanaspati) اين زايش‏ها و پيدايي را همچون آهنگر دميد.

در نخستين عصر خدايان، هست (existent ) از نيست (non - existent ) برآمد؛ سپس قلمروها به ناگاه ... پديدار شدند...» ‌(‌‌sgupta, 1997, 23 Da).

قابل تأمل‏ترين سرودي که در آن، نخستين بذرهاي تأملات فلسفيِِ ناظر به راز شگفت آور اصل و بنيانِ جهان پديدار شده، همان سرود صد و بيست و نهم مُنْدُلَه دهم ريگ ودا يا همان سرود ناسُديبه (Nasadiya) يا نيستي است که به سرود آفرينش شهرت دارد (ترجمه اين جانب براساس ترجمه انگليسي ماکس مولر انجام گرفته است).

در آن هنگام نه هست‏ها(what is ) بودند و نه نيست‏ها(what is not). نه هوايي بود و نه آسماني که فراسوي آن است ... .

[آن هنگام] مرگي وجود نداشت. چيز جاويدي هم نبود. نور (تمايزي) ميان شب و روز وجود نداشت.... آن [حقيقت] يگانه به خودي خود بدون نَفَس تنفس مي‏کرد‌(breathed by itself without breath‌). غير از آن هيچ چيز نبود.

سياهي بود، و در آغاز همه اين‏ها دريايي بدون نور بود. آن [حقيقت] يگانه از نطفه‏اي که در پوسته‏اي پيچيده بود، با نيروي حرارت تََپَس(tapas) زاده شد.

در آغاز، عشق و اشتياق بر او فايق آمد که بذري بود که از انديشه ناشي مي‏شود (which was the seed springing from mind. ).

فرزانگاني که با خرد (wisdom ) در دل خويش کاويده‏اند، رشتة پيوند هست را در نيست يافته‏اند.... رادها کريشتان در تحليل زيبايي از اين سرود نکاتي را از آن استنباط مي‏کند که خلاصه‏اي از آن را در اين جا ذکر مي‏کنم:

در اين سرود، حقيقتي مطرح شده است که فراسوي هست و نيست است. حقيقتي که معقولات مرسوم در بيان آن ناکافي است. چيزي غير از آن حقيقت نيست. علت آغازين همه موجودات، قديم‏تر از همه جهان است و فراسوي زمان و مکان، مرگ و بي مرگي قرار دارد. در مورد چيستي آن نمي‏توانيم چيزي بگوييم، جز اين که آن هست.