داستان دوستان

محمد محمدی اشتهاردی

جلد 2 -صفحه : 274/ 139
نمايش فراداده

شيعيان ما به ما آويخته اند، آنگاه هر جا ما وارد گرديم آنها نيز وارد گردند. )) غلام تا اين نصيحت را شنيد، پشيمان شد و گفت : من در خدمت خود باقى مى مانم ، و آخرت را به دنيا نمى فروشم ، سپس نزد آن مرد خراسانى آمد، مرد خراسانى از قيافه غلام دريافت كه پشيمان شده ، به او گفت : اين گونه كه چهره ات نشان مى دهد، آمادگى جابجائى ندارى .

غلام ، نصيحت امام را نقل كرد و گفت : اين نصيحت مرا منقلب كرد و از تصميم خود برگشتم ، آنگاه غلام ، مرد خراسانى را نزد امام صادق (ع ) برد، امام از محبت مرد خراسانى تقدير كرد، و مقام ولاء و دوستى او را پذيرفت ، سپس دستور داد هزار دينار به غلام دادند.

محدّث قمى مرحوم حاج شيخ عباس (ره ) پس از نقل اين جريان ، خطاب به امام صادق (ع ) عرض مى كند:

(( اى آقاى من !، من تا خود را شناخته ام ، خود را بر در خانه شما ديده ام ، اميد آن است كه در اين آخر عمر از من نگهدارى فرمائيد، و از اين در خانه مرا دور نفرمائيد و من به لسان ذلت و افتقار پيوسته عرضه مى دارم :


  • عن حماكم كيف انصرف سيدى لا عشت يوم ارى فى سوى ابوابكم اقف

  • و هواكم لى به شرف فى سوى ابوابكم اقف فى سوى ابوابكم اقف

: (( چگونه از لطف و حمايت شما برگردم ، با اينكه علاقه ممن به شما مايه شرف و افتخار من است ، اى آقاى من ، براى آن روز زنده نباشم كه در كنار در خانه غير شما باشم . ))

98 - تعبير خوش از خوابى عجيب

روزى گروهى از مسلمين به محضر رسول اكرم (ص ) آمده و عرض كردند: (( اى رسول خدا دو سه شب است ام الفضل همسر عمويت عباس ، بسيار ناراحت است و گريه مى كند به طورى كه آسايش را از ما سلب نموده ، و هر چه بانوان از او در مورد علت گريه مى پرسند، او پاسخ نمى دهد. )) پيامبر(ص ) عمويش عباس را به حضور طلبيد و با او در اين مورد گفتگو كرد.

عباس گفت : آرى ، چنين است ، ولى من نيز وقتى از او مى پرسم چرا گريه مى كنى ، مى گويد: خوابى ديده ام مرا به وحشت انداخته ، ولى خواب ديدن خود را براى هيچكسى نقل نمى كند.

پيامبر(ص )، ام الفضل را به حضور طلبيد و از او پرسيد: (( چه خوابى ديده اى ؟ )) او عرض كرد: (( اى رسول خدا! خوابى ديده ام كه بسيار هولناك است ، چند روز قبل هنگام ظهر، اندكى خوابيدم (كه به آن خواب قيلوله گويند) خواب عجيبى ديدم .

پيامبر(ص ) فرمود: (( اين وقت ظهر، ساعتى است كه خواب ديدن در آن دروغ نيست ، ولى هر خوابى داراى تعبيرى است ، خواب خود را نقل كن تا من تعبير كنم .

ام الفضل عرض كرد: (( در عالم خواب ديدم ، قطعه اى از گوشت بدن پيامبر (ص ) جدا شد و آن را در دامن من گذاشتند! )) پيامبر(ص ) خنديد و فرمود: خواب نيكى ديده اى ، بزودى پسرى از فاطمه (س ) متولد مى شود، او را به تو مى دهد تا از او پرستارى كنى . )) پس از مدتى امام حسين (ع ) متولد شد، پيامبر(ص ) ام الفضل را طلبيد و بچه نوزاد را به ام الفضل داد، ام الفضل او را گرفت و بوسيد و در دامن خود گذاشت .

پيامبر (ص )خنديد و فرمود:

هذا تاءويل رؤياك من قبل قد جعلها ربّى حقا.

: (( اين تعبير خواب تو از قبل است كه پروردگار آن را لباس وجود بخشيد. )) حسين از من است و من نيز از حسين هستم ، حسين عضوى از اعضاى من است ، گوشت او، گوشت من و خون او خون من است ، ما يك روحيم اندر دو بدن .