همراه عمر، به سوى مسجد آوردند، عمر سوگند ياد كرد كه اگر هر كدام از اصحاب على (ع ) مثل چند روز گذشته سخن بگويد. سرش را از بدنش جدا مى سازم .
در چنين جو خطرناكى دو نفر از ياران على (ع )، برخاستند و سخن گفتند، نخست خالدبن سعيد برخاست و مقدارى سخن گفت ، امام سپس در اين هنگام سلمان برخاست و فرياد زد: الله اكبر الله اكبر، با اين دو گوشم از رسول خدا(ص ) شنيدم ، و اگر دروغ بگويم هر دو گوشم كر شود، كه فرمود:
(( هنگامى فرا رسد كه در مسجد، برادر و پسر عمويم (على عليه السلام ) با چند نفر از اصحاب نشسته باشند، ناگاه جماعتى از سگهاى دوزخ به سوى او بيايند و او و اصحابش را بكشند. )) فلست اشك الا و انكم هم : (( شكى ندارم كه شما قطعا همان سگهاى دوزخ هستيد. )) عمر تا اين سخن را شنيد به سوى سلمان حمله كرد، ولى هنوز به سلمان نرسيده بود، امام على (ع ) گريبان عمر را گرفت و او را به زمين كشانيد، سپس به عمر گفت : (( اى فرزند صحاك حبسيه ! اگر مقدرات و دستور الهى ، و پيمان با رسول خدا، پيشى نگرفته بود، امروز به تو نشان مى دادم كه كداميك از ما ضعيفتر هستيم و ياران كمتر داريم . )) سپس امام على (ع ) اصحاب خود را ساكت كرد، و به آنها فرمود: متفرق گرديد، آنها رفتند...
عصر خلفاء بود، جمعى از موالى (غلامان آزاد شده ) به عنوان شكايت به حضور امام على (ع ) آمدند، و شكايت خود را چنين مطرح كردند: (( در عصر رسول خدا(ص ) هيچگونه تبعيضى بين عرب و غير عرب نبود، همه انسانها در تقسيم بيت المال و در امر ازدواج بطور مساوى از حقوق اقتصادى و اجتماعى برخوردار بودند، افرادى مثل بلال و صهيب و سلمان در عهد رسول خدا(ص ) با زنان عرب ازدواج كردند، ولى امروز سران قوم بين ما و اعراب ، تفاوت قائلند و ما را از مزاياى اجتماعى محروم كرده اند. )) امام على (ع ) به آنها فرمود: من با سران قوم در اين باره صحبت مى كنم تا براى رفع تبعيض اقدام جدى كنند.
امام على (ع ) با سران ديدار كرد و جريان را گفت ، ولى آنها نپذيرفتند.
و فرياد مى زدند: چنين چيزى (تساوى بين عرب و عجم ) ممكن نيست . امام على (ع ) در حالى كه خشمناك بود نزد شاكيان آمد و فرمود: با كمال تاءسف آنها حاضر نيستند با شما بطور مساوى ، رفتار نمايند، با زنهاى شما ازدواج مى كنند، و در اداى حقوق و عطايا حق شما را نمى پردازند (و اين روش ، درست نيست ، اكنون كه در اين وضع هستيد من براى سامان گرفتن وضع اقتصادى و اجتماعى شما، به شما پيشنهاد مى كنم برويد) تجارت كنيد، خداوند به زندگى شما بركت عنايت فرمايد، چرا كه از رسول خدا(ص ) شنيدم فرمود:
الرّزق عشرة اجزاء تسعة اجزاء فى التجارة و واحدة فى غيرها.
: (( طريقه معاش روزانه داراى ده قسمت است كه نه قسمت آن در تجارت و خريد و فروش است و يك قسمت آن در غير تجارت مى باشد. )) به اين ترتيب امام على (ع ) با توجه خاصّى به رسيدگى امور مالى طبقه محروم مى پرداخت و وقتى نتيجه نگرفت ، آنها را به پيشه تجارت و بازرگانى راهنمائى كرد تا معاش زندگى خود را تاءمين نمايند.
يكى از بستگان امام صادق (ع ) در غياب آن حضرت به ناسزاگوئى به آن حضرت پرداخت و نزد مردم از آن حضرت بدگوئى مى كرد. شخصى به محضر امام صادق (ع ) آمد و جريان را به اطلاع امام رسانيد.
امام صادق (ع ) هماندم به كنيز خود فرمود: آب وضو بياور، او آب آورد، و امام وضو ساخت و مشغول نماز شد.
حماد لحّام مى گويد: من در آنجا بودم ، با خود گفتم اكنون امام به آن ناسزا گو نفرين خواهد كرد، ولى برخلاف تصور من ديدم آن حضرت دو ركعت نماز خواند و بعد از نماز عرض كرد: (( خدايا من حقم را به او بخشيدم ، تو از من بزرگوارتر و سخى تر هستى ، او را به من ببخش و مؤ خذه اش مفرما! )) سپس رقّت و ترحم خاصّى به آن حضرت دست داد، و همچنان در مورد آن شخص ناسزاگو دعا كرد، و من از كار آن امام بزرگوار تعجب كردم .