داستان دوستان

محمد محمدی اشتهاردی

جلد 2 -صفحه : 274/ 179
نمايش فراداده

حاضران به امام سجاد(ع ) گفتند: (( آهو چه گفت ؟ )) امام فرمود: (( براى شما در پيشگاه خدا دعا كرد و پاداش نيك از براى شما طلبيد. ))

192 - نيكى بى رحمانه

يكى از مسلمين در مدينه در عصر رسول خدا(ص ) در بستر مرگ قرار گفت ، او از ثروت دنيا ز شش غلام بيشتر نداشت ،و چند دختر كوچك نيز داشت ، او كه احساس كرد در آستانه مرگ قرار گرفته ، غلامان خود را آزاد كرد و براى دختران كوچك خود چيزى نگذاشت و سپس از دنيا رفت . طبق معمول جنازه او را به خاك سپردند، جريان مرگ او و بجا ماندن كودكان يتيم او را به رسول خدا(ص ) خبر دادند.

پيامبر (ص ) از اينكه او غلامان خود را آزاد كرده (و در ظاهر، نيكى نموده ولى در باطن به كودكان خود ترحم ننموده و آنها را از ثروت دنيا محروم كرده ) متاثر گرديد و فرمود: چنانچه به من اطلاع مى داديد، من نمى گذاشتم او را در قبرستان مسلمين دفن كنيد، زيرا او كودكان خود را از ثروت دنيا بى نصيب كرده و آنان را فقير و بى پناه گذاشته تا دست گدائى به سوى مردم دراز كنند.

193 - آزادى اسيران ايرانى به كوشش امام على (ع )

پس از فتح مدائن و ايرانى بدست مسلمين در عصر خلافت عمر، جمعى از ايرانيان را كه اسير شده بودند به مدينه آوردند، عمر تصميم گرفت زنهاى آنها را به عنوان كنيز بفروشد، و مردان ايرانى را به عنوان بنده (غلام ) در اختيار عربها قرار دهد، و هنگام طواف كعبه ، آنها افراد ضعيف و پيرمرد را به دوش بگيرند و طواف دهند.

اميرمؤمنان على (ع ) اين تصميم را نقض كرد و از سهم خود و سهم بنى هاشم و ديگران ، اسيران ايرانى را آزاد نمود به اين ترتيب كه فرمود:

(( بزرگان هر قوم را احترام كنيد، اين ايرانيان اسير شده از افراد بزرگوار و دانا هستند و تسليم حكومت اسلامى شده و به اسلام گرايش نموده اند، من از سهميه خود و فرزندانم و سهميه بنى هاشم ، آنها را در راه خدا آزاد ساختم . )) مهاجران و انصار نيز به آن حضرت اقتداكرده و گفتند: ما سهميه خود را به شما بخشيديم اى برادر رسول خدا!

على (ع ) گفت : (( خدايا شاهد باش كه ايشان حق خود را به من بخشيدند و من پذيرفتم و اسيران ايرانى را آزاد ساختم )) .

عمر وقتى كه خود را در چنين تنگنائى ديد، به حاضران گفت : (( على بن ابيطالب (ع ) به آزاد سازى اسيران فارس ، پيشى گرفت و تصميم مرا نقض ‍ نمود، بر خيزيد تا به حضور على (ع ) برويم و با او گفتگو كنيم . )) عمر و همراهان به حضور على (ع ) آمدند، عمر عرض كرد:

ياابا الحسن ما الذى ارغبك عن راءينا فى الاعاجم .

: (( اى ابوالحسن ! چه عاملى موجب شد كه از راءى و تصميم ما در مورد عجم ها سرباز زدى ؟ )) امام على (ع ) مطالبى فرمود كه مضمونش اين است : (( به خاطر اينكه : ايرانيان افراد بزرگوار و دانا هستند و گرايش به اسلام دارند و پيامبر (ص ) در شاءن آنها مطالبى فرموده كه اگر دين در ستاره ثريا قرار گيرد، سلمان و قوم او (يعنى ايرانيان ) به آن دست يازند و آن را در اختيار خود گيرند...بر اساس ‍ صلاح اسلام آن است كه آنها آزاد گردند و آزادانه به تقويت و گسترش اسلام بپردازند كه نفع بسيار براى اسلام خواهد داشت ، ولى اگر تحقير و سركوب گردند نتيجه معكوس دارد... ))