را با دست خودم به خاك سپردم . )) به همسرم گفتم : (( اى بانوى اسلام ! مبادا بى تابى كنى ، اشك بريزى كه اين ، (( سرمايه گذارى )) در راه اسلام است ، به خاطر خدا بايد صبر كنيم ، تا پاداشمان محفوظ باشد )) .
هزاران درود بر اين افرادى كه با روح بلند خود، چنان فرزندانى شيردل به جامعه تحويل دادند، و خود اين گونه با روحيه اى سرشار از اخلاص و نيرومند، ايستادگى نمودند، و با دست پرتوان خود، اين چنين حماسه ها آفريدند، و حتى براى خدا حاضر نشدند كه براى عزيزترين افراد خود، اشك بريزند.
طفل رضيع نادان از بهر شير گريد وقتى غذا شناسد، پستان چكارش آيد
فضيل بن عياض يكى از جنايتكاران تاريخ بود، كه زندگيش غرق در گناه و انحراف بود و سپس توبه كرد.
مى گويند: شخصى به او گفت : اگر در روز قيامت خداوند به تو بگويد: ما غرك بربك الكريم : (( چه چيز تو را به پروردگار كريم و بزرگت ، مغرور ساخت ؟ )) در پاسخ چه مى گوئى ؟ فضيل گفت : در پاسخ مى گويم : (( پوششها و پرده هاى فروگذاشته ات مرا مغرور كرد )) (از اينكه تو گناهان را مى پوشانى ، من مغرور شدم ).
يكى از دانشمندان بنام (( محمد سماك )) در پاسخ او و افرادى كه چنين فكر مى كنند، دو شعر زير را گفته است :
يعنى : (( اى كه گناه را مى پوشانى ، آيا شرم ندارى ، خداوند در خلوت نزد تو است ، مهلت دادن خدا، تو را فريب داد، و پوشش او بر بديهاى تو، ترا مغرور كرد )) .
وليد عقبة بن ابى معيط، گر چه در ظاهر به اسلام گرويده بود، ولى از نخست شخص بى مبالات و منحرف بود، و چون با عثمان ، خويشاوندى داشت ، عثمان در زمان خلافت خود او را استاندار كوفه نمود.
يكى از گناهان او، شرابخورى بود، حتى يكبار شراب خورد، و در نماز صبح امام جماعت شد و در حالت مستى چهار ركعت نماز خواند.
مردم كوفه او را در حال مستى ديدند، انگشترش را از دستش بيرون آوردند، نفهميد، او را به مدينه نزد عثمان آوردند و جريان را گزارش دادند و گواهى دادند كه او شراب خورده است .
عثمان ، او را تحت نظر خود حفظ كرد و هيچكس جرئت ننمود كه بر او حد شرابخورى (80 تازيانه ) جارى كند.
حضرت على (ع ) تازيانه اش را برداشت و نزد وليد رفت ، وقتى نزديك شد، وليد به آنحضرت ناسزا گفت ، و مى رميد، على (ع ) او را گرفت و نقش بر زمين نمود و تازيانه اش را بلند كرد كه بر او بزند.
عثمان به على (ع ) گفت : تو حق ندارى با او (وليد) چنين كنى ؟ اميرمؤمنان (ع ) در پاسخ فرمود: (( حقى بالاتر از اين دارم ، چرا كه او گناه كرده ، و از اجراى حق خدا (حد) ممانعت مى نمايد... )) سرانجام وليد از استاندارى كوفه ، طرد شد و بجاى او (( سعيدبن عاص )) تعيين گرديد.
هنگامى كه سعيد، وارد كوفه شد، از رفتن به بالاى منبر خوددارى نمود، و گفت : (( بايد منبر را بشوئيد، چرا كه وليد شخصى پليد و ناپاك و نجس بود )) .