داستان هایی پیرامون نماز

محمود علی محمدلو

نسخه متنی -صفحه : 35/ 12
نمايش فراداده

آرى ، در اين باره رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) فرمود: (( خواب عالم از عبادت جاهل بهتر است )) .(27)

نماز انسان را از گناه باز مى دارد

يك آيه و دو حديث

(... إِنَّ الصَّلَوةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَر ...).

(عنكبوت / 45) (( نماز، آدمى را از زشتيها و گناه باز مى دارد )) .

(( قال على عليه السلام :

فرض اللّه الايمان تطهيرا من الشرك والصلاة تنزيهاً عن الكبر )) .

(نهج البلاغه فيض الاسلام ، حكمت 244، ص 1197) (( على - عليه السلام - فرمود:

خداوند براى پاك نمودن مردم از شرك ، ايمان و براى پاك شدن از كبر، نماز را واجب نمود )) .

(( عن اءبى عبداللّه عليه السلام :

من احبّ ان يعلم اَقْبِلَت صلاته ام لم تقبل فلينظر هل منعته صلاته عن الفحشاء والمنكر )) .

(بحارالا نوار، ج 82، ص 198) (( امام صادق - عليه السلام - فرمود:

هركس مى خواهد بداند نمازش قبول شده يا نه پس بايد بنگردكه آيانمازش اوراازگناهان و زشتيها باز داشته يا نه ؟ (به هر قدر كه نمازش او را از بديها باز داشته ، به همان قدر، نمازش پذيرفته شده است )) .

نماز باعث اصلاح انسان مى شود

در روايتى آمده است : مردى به زنى نظر داشت ، زن شوى خويش را از اين ماجرا آگاه ساخت ، شوهرش گفت : به او بگو چهل بامداد در نماز جماعت حاضر شو...، آنگاه من تسليم تو خواهم بود.

آن مرد پذيرفت و چند روز پياپى به نماز آمد، و به زن پيغام داد كه من توبه كرده ام و ديگر از تو تقاضايى ندارم .

زن جريان را به شوى خويش باز گفت ، شوهر گفت : مى دانستم كه (( نماز )) ، او را اصلاح مى كند؛ زيرا خداوند فرموده است :

(اِنَّ الصَّلوةَ تَنْهى عَنِ الفَحْشاءِ وَالمُنْكَرِ ).(28)

يعنى : (( به راستى كه نماز، از فحشا و منكر، جلوگيرى مى كند )) .

يك داستان شگفت

نقل شده است كه روزى (( سيد هاشم )) امام جماعت مسجد (( سردوزك )) بعد از نماز به منبر رفت . در ضمن توصيه به لزوم حضور قلب در نماز، فرمود:

روزى پدرم مى خواست نماز جماعت بخواند و من هم جزء جماعت بودم . ناگاه مردى با هياءت روستايى وارد شد، از صفوف جماعت عبور كرد تا به صف اول و پشت سر پدرم قرار گرفت . مؤ منين از اينكه يك نفر روستايى رفت و در صف اوّل ايستاد، ناراحت شدند، اما او اعتنايى نكرد. در ركعت دوم در حال قنوت ، قصد فرادا كرد و نمازش را به تنهايى به اتمام رساند و همانجا نشست و مشغول خوردن نان شد. چون نماز تمام شد، مردم از هر طرف به رفتار ناپسند او حمله و اعتراض كردند ولى او به كسى پاسخ نمى داد.

پدرم فرمود: چه خبر است ؟ به او گفتند: مردى روستايى و جاهل به مساءله ، به صف اوّل جماعت آمد و پشت سر شما اقتدا كرد و آنگاه وسط نماز، قصد فرادا كرد و هم اكنون نشسته و نان مى خورد.

پدرم به آن شخص گفت : چرا چنين كردى ؟

او در پاسخ گفت : سبب آن را آهسته به خودت بگويم يا در اين جمع بگويم ؟

پدرم گفت : در حضور همه بگو.

گفت : من وارد اين مسجد شدم به اميد اينكه از فيض نماز جماعت با شما بهره مند شوم ، اما وقتى اقتدا