داستان های اصول کافی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 534/ 239
نمايش فراداده

راز شيعه شدن ابن اشعث

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

(جعفر بن محمد بن اشعث از اهل تسنن بود، و از خاندانى بود كه دشمنى و خصومت آنها با خاندان نبوت ، معروف بود، و مردم آنها را به اين عنوان مى شناختند، ولى جعفر به خاطر يك حادثه اى به حقانيت تشيع پى برد و شيعه شد، در اينجا راز آن را از زبان خودش بشنويم :)

جعفر با صفوان بن يحيى گفتگو مى كرد و به صفوان گفت :

(با اينكه در ميان خاندان ما هيچ نام و اثرى از نفوذ شيعه نبود، و آن را نمى شناختيم آيا مى دانى كه چرا من شيعه شدم؟!).

صفوان : داستان و راز تشيع تو چيست .

ابن اشعث : منصور دوانيقى (دومين خليفه عباسى ) روزى به پدرم محمد بن اشعث گفت : اى محمد! يك نفر انديشمند و با هوش براى من پيدا كن تا ماءموريت خطيرى را به او واگذار كنم .

پدرم گفت : چنين شخصى را يافته ام ، و او فلان شخص ، (ابن مهاجر)است كه دائى من مى باشد.

منصور: او را نزد من بياور.

پدرم ، دائيم (ابن مهاجر) را نزد منصور برد.

منصور به ابن مهاجر گفت : اين پول را بگير و به مدينه نزد عبدالله بن حسن بن حسن (معروف به عبدالله محض ) و جماعتى از خاندان او، از جمله جعفر بن محمد (امام صادق عليه السلام ) ببر، پول را به هر يك از آنها بده و بگو:

من مردى غريب از اهل خراسان هستم كه گروهى از شيعيان شما در خراسان هستند، و اين پول را براى شما فرستاده اند مشروط بر اينكه چنين و چنان كنيد(يعنى قيام بر ضد طاغوت كنيد و ما از شما پشتيبانى خواهيم كرد) وقتى كه پول را گرفتند، بگو من واسطه رساندن پول هستم ، دوست دارم با دستخط شريف خود، قبض وصول آن را به من بدهيد.

ابن مهاجر، پولها را گرفت و به سوى مدينه رهسپار شد...، و سپس نزد منصور بازگشت ، پدرم محمد بن اشعث نزد منصور بود.