داستان های اصول کافی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 534/ 313
نمايش فراداده

احترام على بن جعفر به امام جواد(ع ) و اقرار او به امامت آن حضرت

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

(على بن جعفر برادر امام كاظم (ع ) در مسجد پيامبر(ص ) در مدينه براى جمعى تدريس مى كرد) محمد بن حسن بن عمار مى گويد:

من دو سال بود، در درس او شركت مى كردم ، و اخبارى را كه او از برادرش (امام كاظم ) براى ما نقل مى كرد، مى نوشتم ؛ روزى در مسجد در خدمتش نشسته بودم ، ناگاه امام جواد(ع ) كه در آن هنگام كودك بود، وارد مسجد گرديد، على بن جعفر تا او را ديد از جاى برخاست و از او استقبال كرد و بدون كفش و عبا نزد آن حضرت رفت ، و دستش را بوسيد و اخترام شايانى به او نمود.

در اين هنگام امام جواد(ع ) به او فرمود: اى عمو بنشين .

او عرض كرد: چگونه بنشينم در حالى كه تو ايستاده اى ؟!

سپس على بن جعفر به مسند خود آمد و نشست ، حاظران به او گفتند:

(شما عموى پدر حضرت جواد(ع ) هستيد، ولى ديديم اينگونه در برابر او تواضع كردى و دستش را بوسيدى ؟).

على بن جعفر به آنها گفت : ساكت باشيد در اين هنگام ريش سفيد خود را گرفت و گفت :

ان كان الله عزوجل لم يوهل هذه الشيبه و اهل هذا الفتى ، و وضعه حيث وضعه انكر فضله ، نعوذ بالله مما تقولون ، بل انا له عبد وقتى خداوند متعال اين ريش سفيد را شايسته (امامت ) ندانست ، ولى اين كودك را شايسته دانست ، و مقام امامت را به او داد، آيا من براحتى او را انكار نمايم ؟ پناه مى برم به خدا از گفتار (نادرست ) شما، بلكه من غلام اين كودك هستم (322)