داستان های اصول کافی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 534/ 359
نمايش فراداده

خبر از حادثه پشت پرده ، و راهنمائى امام (ع )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

محمد بن ربيع مى گويد: در اهواز با مردى دوگانه پرست مناظره و گفتگو كرده بودم ، سپس به شهر سامره رفتم ، بعضى از سخنان آن دوگانه پرست به دلم چسبيده بود (و دلم آن را پذيرفته بود) روزى كه ملاقات عمومى مردم با خليفه وقت بود، من در خانه (احمد بن خضيب ) نشسته بودم ، امام حسن (ع ) از دارالخلافه وارد گرديد و به من نگاه كرد و با انگشت سبابه اش ‍ به من اشاره كرد و گفت :

(خدا يكتا است ، يكتا است ، فرد است ).

من بيهوش شدم و به زمين افتادم . (369)