داستان های اصول کافی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 534/ 372
نمايش فراداده

گفتگوى زراره با امام صادق (ع ) پيرامون حضرت مهدى (عج )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

(زراره يكى از شاگردان مورد اعتماد امام صادق (ع ) بود، سخن از قائم آل محمد(ص ) شنيده بود و مى خواست در اين مورد اطلاعات بيشترى بدست آورد، به حضور امام صادق (ع ) شرفياب شد، سخن از حضرت مهدى (ع ) به ميان آمد، به اين ترتيب:)

امام صادق : آن جوان (حضرت مهدى ) قبل از آنكه قيام كند مدتها از نظرها غايب است .

زراره : چرا غايب است ؟

امام صادق : ترس آن است كه دشمنان شكمش را پاره كنند و او را بكشند، اى زراره ! اوست كه مؤ منان ، چشم به راهش هستند، در اصل ولادت او (بر اثر غيبت طولانى او) شك و ترديد گردد، بعضى گويند: پدرش بدون فرزند از دنيا رفت ، بعضى گويند: آن هنگام كه او در رحم مادرش بود (پدرش رحلت كرد) بعضى گويند دو سال قبل از وفات پدرش به دنيا آمد، او است ، امام مورد انتظار، خداوند دوست دارد كه شيعه را امتحان كند، در چنين مورد و امتحان است كه اهل باطل به شك مى افتند و ايمانشان به او، متزلزل مى شود زراره :

قربانت گردم ، اگر آن زمان را درك كنم ، وظيفه ام چيست و چه كنم .

امام صادق : با اين دعا از خدا چنين درخواست كن :

(خدايا خودت را به من بشناسان ، زيرا اگر تو خودت را به من نشناسانى ، پيامبر تو را نشناسم ، خدايا رسولت را به من بشناسان ، زيرا اگر تو رسولت را به من نشناسانى ، حجت تو (امام بعد از او) را نشناسم ، خدايا حجت و امام خود را به من بشناسان ، زيرا اگر او را به من نشناسانى از راه راست دينم ، گمراه مى گردم ) (380)

(منظور اين است كه در عصر غيبت ، اساسى ترين وظيفه ، خداشناسى و پيامبرشناسى و امام شناسى ، و حركت در خط رهبرى آنها است )

اى زراره ! بناچار جوانى در مدينه كشته مى شود.(381)

زراره : فدايت شوم ، مگر لشكر سفيانى او را نمى كشد؟

امام صادق : نه بلكه لشكر آل ابى فلان ، او را مى كشند، آن لشكر وارد مدينه مى شود و آن جوان را دستگير كرده و مى كشند، وقتى كه آن جوان را از ظلم و طغيان كشتند، مهلت ظالمان به سر آيد، در اين وقت به اميد فرج (قائم عليه السلام ) باش كه انشاء الله ظهور مى كند. (382)