داستان های اصول کافی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 534/ 43
نمايش فراداده

ديدن خدا با چشم دل

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

شخصى از خوارج (تندروهاى ضد امام )، به حضور امام باقر(ع ) رسيد و گفت :

(اى ابوجعفر! چه چيز را مى پرسى ؟)

امام : خداوند بزرگ را.

خارجى : آيا خدا را ديده اى ؟

امام : چشمها با مشاهده او را نمى بينند، ولى قلبها به حقيقت ايمان او را ديده اند، ذات پاك خدا با قياس و تشبيه شناخته نشود، و بوسيله حس ها درك نگردد، او شبيه انسانها نيست ، بلكه با نشانه هايش او را مى شناسد، او كه در قصاوتش ستم نمى كند، خدائى كه پرستش سزاوار او است ، و يكتا معبود جهانيان مى باشد.

آن مرد خارجى كه مجذوب بيان شيوا و عميق امام شده بود، از محضر امام بيرون رفت ، در حالى كه اين آيه را مى خواند:

(الله اعلم حيث يجعل رسالته )

( خدا آگاهتر است كه مقام رسالت خود را در وجود چه كسى ، قرار دهد) (انعام -124).(42)