داستان های اصول کافی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 534/ 478
نمايش فراداده

نتيجه كنترل غضب !

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

مردى به حضور پيامبر(ص ) آمد و عرض كرد: (اى رسول خدا نصيحتى به من بياموز!)

پيامبر: (اذهب و لا تغضب . برو و غضب مكن ).

آن مرد گفت : همين نصيحت مرا كافى است ، او نزد قبيله خود رفت ، ديد مقدمه جنگى خونين در ميان دو گروه قومش ، پديد آمده ، و افراد هر دو گروه ، اسلحه بدست گرفته و صف كشيده اند و آماده جنگ مى باشند.

آن مرد نيز تحريك شد، و به نفع خويشان خود، اسلحه برداشت و به صف يكى از آن دو گروه پيوست ، در اين هنگام ناگاه سخن پيامبر(ص ) به يادش ‍ آمد كه فرموده بود: (غضب نكن )

هماندم اسلحه اش را به كنار انداخت ، سپس آرام آرام به طرف گروه مقابل كه براى جنگ با خويشان آماده شده بود، رفت و به آنها گفت :

هر زخم و قتلى كه از ناحيه ما به شما رسيده و نشان ندارد (ضارب يا قاتل ، مشخص نيست ) خونبهاى آن به عهده من مى باشد، من مى پردازم ، و آن زخم يا قتلى كه نشان دارد (ضارب يا قاتلش معلوم است ) از ضارب يا قاتل بگيريد، همين پيشنهاد نرم و صلح آميز او، باعث شد كه طرفهاى مقابل رام گرديدند و در پاسخ گفتند:...ما به پرداخت جريمه ، سزاوارتر هستيم ، در نتيجه بين دو گروه ، صلح بوجود آمد، و خشم و غضب به كلى برطرف گرديد.(488)