داستان های اصول کافی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 534/ 512
نمايش فراداده

نفرين بر همسايه دشمن و مردم آزار

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اسحاق بن عمار مى گويد: (همسايه مخالف مذهب تشيع و مردم آزار و بى شرم داشتم ) به حضور امام صادق (ع )

رفتم : شكايت كردم و گفتم : (گرفتار چنين همسايه بدى شده ام چه كنم ؟)

امام صادق : او را نفرين كن .

اسحاق مى گويد: در مورد همسايه ، نفرين كردم ، نتيجه نگرفتم ، بار ديگر نفرين كردم ، باز نتيجه نگرفت ، به حضور امام صادق (ع ) رفتم ، باز از همسايه ام شكايت كردم ، فرمود:

(او را نفرين كن )، گفتم :

(قربانت گردم ، نفرين كردم ، ولى نتيجه نگرفتم ).

امام صادق : چگونه او را نفرين كردى ؟

گفتم : (وقتى كه به او برخورد كردم ، نفرينش نمودم )

امام صادق : وقتى كه از تو روى گردانيد، نفرينش كن .

در همان هنگام ، نفرينش كردم ، چندى نگذشت كه خداوند مرا از شر او راحت كرد.(520)