اخلاق و سیاست

داود الهامی

نسخه متنی -صفحه : 6/ 3
نمايش فراداده

مصيب علي الأعواد يوم ركوبها بما قال، مخطئ حين ينزل «ائمّه سياستمدار هستند ولي سياستشان اين نيست كه خدمتگزاران ملت را با چوپانان همرديف كنند، سياست آنان همانند سياست عبدالملك و وليد و سليمان و يا هشام نيست، هنگامي كه بالاي چوبها مي روند دستور درست مي دهند ولي چون پائين مي آيند، خطاكارند».

آري پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و ائمه هدي عليهم السلام سياستمداراني بودند حقيقت خواه، انساندوست و عدالت گستر كه به خاطر احياي ارزشهاي معنوي و نشر تعاليم اخلاقي و انساني و ايجاد عدالت اجتماعي، حتي جانهاي خود را نيز در اين راه فدا كردند.

پس همانطوري كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله خود از هر لحاظ «اسوه» و «سرمشق» بود، همچنانكه خود ابتداء نماز مي خواند و به ديگران مي گفت: نماز خود را آن طوري كه من مي خوانم، بخوانيد: «صَلُّوا كما رأيتموني اُصلِّي» خود حكومت و نظام سياسي اسلامي را نيز معرفي و تأسيس نمود و از مسلمانان خواست تا از وي در اين مورد تبعيت نمايند.

بنابراين، نمونه عملي و سرمشق همه جانبه در نظام سياسي اسلام، حكومت ده ساله پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در مدينه و خلافت پنج ساله پرماجراي علي عليه السلام در كوفه و خلافت كوتاه امام حسن مجتبي عليه السلام مي باشد و ترديدي نيست كه مقياس صحيح، براي سنجش صحت و فساد هر سياستي از نظر اسلام، كتاب خدا و سيره و روش عملي پيامبر خدا و ائمه هدي عليهم السلام است.

چنانكه مرحوم شيخ محمد حسين كاشف الغطاء روحاني بزرگ و مرجع عاليقدر و شرافتمند زمان خود وقتي از او از «سياست» پرسيدند، در جواب گفت: «اگر معني سياست خيرخواهي و خدمت و راهنمائي و جلوگيري از فساد و خيانت و نصيحت زمامداران و توده مردم و برحذر داشتن آنان از گرفتار شدن در زنجير استعمار و بندگي و جلوگيري از افكندن دامها و غلها بر گردن ملتها و كشورهاست، اگر معني سياست اين است. آري ما تا فرق سرمان در آن غرقيم و اين از واجبات است، خودم را در پيشگاه خدا و وجدان مسؤول مي بينم اين هدف بزرگ و پيشوايي مهم و خلافت خدايي است «يا داوُودُ إِنّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النّاسِ بِالحَقِّ»12. «اي داود تو را جانشين خود در زمين قرار داديم پس در بين مردم به حق حكومت كن».

در يكي از زيارتنامه هاي ائمه عليهم السلام است كه «انتم ساسة العباد و اركان البلاد»«شما سياستمداران خلق و اركان مملكت هستيد».

مرحوم كاشف الغطاء مي گويد: سياست، سياست پيغمبر و ائمه است. سياستي كه از هرگونه هوي و هوس و طمع و آلودگي پاك است. «وَ لا تَتَّبِعِ الهَوي فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللّهِ».

سپس وي به قسم دوم سياست، كه از نظر اسلام محكوم و مردود است، اشاره مي كند و مي گويد:

«اگر معني سياست ايجاد فتنه و اغتشاش و برادركشي است تا به حكومت برسند و بر تخت هاي نرم تكيه زنند، وحشيانه و خشونت آميز نسبت به ملت رفتار كنند و براي تأمين منافع شخصي از قدرت و نفوذ خويش سوء استفاده نمايند و براي اجنبي دلالي كنند تا -ولو با ريختن خونها باشد- آنها را بر ملت و مملكت خويش مسلط سازند. اگر سياست اين است من از آن به خداي دانا و شنوا پناه مي برم (نعوذ باللّه من الشيطان الرجيم اللعين».

البته در دنياي امروز «سياست» مترادف با فريبكاري و زمينه چيني و نفاق انگيزي و دشمني با دين و دانش و فكر بشري است از اينجاست كه شيخ محمد عبده در پايان عمر خود دست از سياست كشيد و از هرگونه تلاش سياسي پرهيز نمود و درباره «سياست» كه خالي از طنز مذهبي نيست، چنين گفت:

«اعوذ باللّه من السياسة و من لفظ السياسة و من معني السياسة و من كل حرف يلفظ من كلمة السياسة و من كل خيال يخطر ببالي من السياسة و من كل أرض تذكر فيها السياسة و من كل شخص يتكلّم او يتعلّم او يفعل في السياسة و من ساس، يسوس و سائس و مسوس»13.