تفكيك ناپذيري دين از سياست - اخلاق و سیاست نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اخلاق و سیاست - نسخه متنی

داود الهامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تفكيك ناپذيري دين از سياست

در آغاز، مسيحيت تعليم مي داد: «مال خدا را به خدا، و مال قيصر را به قيصر واگذاريد» يعني سياست را از دين جدا سازيد! ليكن تجربه عملي متجاوز از نوزده قرن جهان مسيحيت، همكاري و پيكار مداوم مسيحيت و سياست، و دولت و كليسا با يكديگر بدانجا كشيده است كه انديشمندان مسيحيت دريابند كه عملاً امكان ندارد دين از سياست جدا باشد. زيرا نظامي كه خواهان رهبري بشر و بهبود روابط انسانها با يكديگر است، هيچ گاه نمي تواند با «سياست» يعني با نظام ديگري كه كم و بيش همين ادعا را دارد برخورد نكند و راهي كاملاً مستقل از آن، براي خود بجويد.

روي اين اصل عقيده «تفكيك دين از سياست» كه سالها شعار مسيحيت بوده، از طرف دانشمندان مسيحي مورد اعتراض قرار گرفته است در كتابي كه براي تهيه زمينه بحث مشترك، انديشمندان مسيحي در «كنگره جهاني كليساها» در سال 1966 ميلادي به وسيله 24 تن كارشناس تدوين شده است «دآل بورنوز» رئيس شوراي جهاني كليساها، هنگام بحث درباره «التهاب آرماني» از «تفكيك ناپذيري دين از سياست» چنين ياد مي كند:

«اين مراحل بحراني، نمي تواند با بذل مساعي، براي حل مسأله آزادي مذهبي به كمك تفكيك اغراق آميز عناصر «دنيائي» و «مذهبي» از يكديگر در جامعه انساني، اجتناب ورزيد، زيرا يك چنين تفكيكي با واقعيت جهان كنوني هماهنگي ندارد اگر ما اين اصل را بپذيريم -همچنانكه پذيرفته ايم- كه بينش مذهبي در حيات اجتماعي نفوذ مي كند، آنگاه ديگر غير ممكن خواهد گشت كه دين را از نظام زندگي مدني جدا كنيم و آنان را در مرز عدم ارتباط با يكديگر قرار دهيم»14.

همچنين «لوئي گارده» اسلام شناس معروف، آنجا كه سخن «شيخ مراغي» را نقل مي كند كه: شيخ مراغي (رئيس اسبق دانشگاه الأزهر مصر) مي گفت:

«و اما در موضوع اصل مشهور: «آنچه به خدا تعلق دارد به خدا و آنچه به قيصر است، به قيصر بدهيد(= كلام عيسي مسيح) در اسلام مفهوم ندارد».

سپس خود اظهار مي دارد كه: «اكثر مراجع اسلامي، اين جدائي را به منزله تفكيك پاك و ساده دو نظام دانسته اند بدون هيچ گونه ارتباطي بينشان باشد و چنين نتيجه مي گيرند (البته مايه تعجب است) كه مسيحيان معتقد مي توانند به نام اصول مندرج در انجيل جامعه اي را بپذيرند كه به خداوند متعلق نباشد».

سرانجام از اين كه سخن عيسي بد فهميده شده و بدجوري تعبير شده است، تأسف مي خورد و مي گويد: در جواب گوئيم راست است كه بايد آنچه را كه به قيصر تعلق دارد به وي داد، اما خود قيصر نيز متعلق به خداست كما اين كه موضوع به همين قرار در حكمت الهي مسيحيت به صراحت تذكر داده شده است. پس موضوع جدا ساختن در بين نيست، بلكه مشخص ساختن و تحت تبعيت درآوردن دو نظام است كه هر يك در سطح خود داراي اختياري است بدون انكه غير قابل ارتباط باشد»15.

بدين ترتيب، عدم امكان تفكيك دين از سياست و رهبري ديني از رهبري سياسي و عدم دخالت اين دو در يكديگر، به ويژه تا زماني كه بينش مذهبي در حيات اجتماعي مردم نفوذ دارد، مورد قبول رهبران انديشمند مسيحي است.

/ 6