وحدت دين و سياست در اسلام - اخلاق و سیاست نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اخلاق و سیاست - نسخه متنی

داود الهامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وحدت دين و سياست در اسلام

مفهوم «دين» در اسلام با مفهوم آن در مسيحيت فرق دارد، دين در مسيحيت يك امر معنوي و فردي است كه تنها به جنبه هاي معنوي و مذهبي توجه دارد و تنها يك نظام روحاني و عبادي است و لذا مسيحيان در صدر مسيحيت به صورت جوامع خارج از نظام سياسي بسر مي بردند و زندگي متناسب با صومعه را داشتند و كاملاً از تشكيلات سياسي محروم بودند و پس از گسترش مسيحيت نيز اصل «جدائي دين از سياست» و كليسا و حكومت به تجزيه مسيحيت و حكومت انجاميد.

ولي دين به طور كلي در اسلام يك نظام كامل زندگي مادي و معنوي و فردي و اجتماعي است. اسلام كه تسليم كامل در برابر خالق است، طبيعت بشر است و طبيعت بشر يك موضوع جامع و مجموع احتياجات طبيعي و مادي و معنوي فرد و اجتماع است با اين ترتيب سياست جزئي از زندگي فرد در جامعه است و زندگي همه جانبه(مادي و معنوي، فردي و اجتماعي) انسان موضوع دين است و اين حقيقت اسلام است.

اسلام به عنوان آرمان و نظام حاكم دعوي جامعيت و كمال دارد و يك سلسله تشريفات عبادي و دستورات اخلاقي نيست، بلكه يك نظام اقتصادي و يك سيستم اجتماعي و يك قانون مدني و جزائي بين المللي است و شامل مقررات و قانوني است كه همه شؤون زندگي را فرا گرفته است.

حقيقت آن است قدرت سياسي و سياست، همواره در جوامع مسلمانان جزء لايتجزّي حيات اجتماعي بوده است و سياست در متن اسلام قرار دارد نه در خارج آن، در حقيقت فلسفه سياسي اسلام در متن فلسفه اعتقادي اسلام قرار دارد و نه تنها جزئي از آن است، بلكه خود آن است. اسلام از بدو ظهور يك جامعه منظم و داراي تشكيلات قدرت و ايدئولوژي سياسي بود. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله بلافاصله پس از ورود به مدينه حكومت اسلامي را پي ريزي كرد و با نظامهاي سياسي فاسد به مبارزه پرداخت.

يكي از دانشمندان معاصر كشور خودمان مي نويسد: «سياست در اسلام حتي جداي از اصول اعتقادي اسلام نيست. اين دو چيز نيست در اسلام، بلكه بر حسب آن كه چگونه به اصول اعتقادي، بنگريم آنها را سياسي مي يابيم به عنوان مثال اصل توحيد به همان اندازه كه يك اصل اعتقادي است به همان اندازه يك اصل سياسي است. عبادت پروردگار و تخصيص ستايش و اطاعت به او طبعا مستلزم حريّت، برابري و پيوستگي سياسي است»16.

از اين جاست كه گفته اند: «الإسلام دين و دولة» يعني اسلام در آنِ واحد، هم دين است و هم دولت. در احاديث متعدد آمده كه دين از سياست و دولت جدا ناشدني است. در چنين معنائي است كه گفته اند: «دين و قدرت دو كودك همزادند» يا دين اصل و ريشه است و قدرت نگهبان آن است و هر چيزي كه اصل نداشته باشد، درهم مي شكند و هر چيزي كه نگهبان نداشته باشد، از بين مي رود.

به همين سبب است كه به گفته «عبدالرحمن بدوي» «جنبه سياسي شيعه... معلول طبيعي پيوند ميان «دين» و «سياست» در تمدن عرب و به طور اخص در «اسلام» است چه اين دو در اسلام توأمانند و از يك منبع واحد سرچشمه مي گيرند»17.

/ 6