درآمدی بر شیوه های ارزیابی اسناد حدیث

مهدی مهریزی

نسخه متنی -صفحه : 10/ 3
نمايش فراداده

الف. روايات

1 ـ على بن ابراهيم بن هاشم عن ابيه عن حماد بن عيسى عن ابراهيم بن عمر اليمانى عن ابان بن ابن عياش عن سليم بن قيس الهلالى قال: قلت لاميرالمومنين ـ ع ـ انى سمعت من سلمان و المقداد و ابى ذر شيئاً من تفسير القرآن و احاديث عن نبى الله ـ ص ـ غير ما فى ايدى الناس ثم سمعت منك تصديق ما سمعت منهم ورايت فى ايدى الناس اشياء كثيرة من تفسير القرآن و من الاحاديث عن نبى الله ـ ص ـ انتم تخالفونهم فيها و تزعمون ان ذلك كله باطل افترى الناس يكذبون على رسول الله ـ ص ـ متعمدين و يفسرون القرآن بارائهم؟ فاقبل علىّ قال: سالت فافهم الجواب:

«ان فى ايدى الناس حقاً و باطلاً و صدقاً و كذباً و ناسخاً و منسوخاً و عاماً و خاصاً و محكماً و متشابهاً و حفظاً و وهماً و قد كذب على رسول الله ـ ص ـ حتى قام خطيباً فقال: ايها الناس قد كثرت علىّ الكذابة فمن كذب علىّ متعمداً فليتبوء مقعده من النار»[22].

سليم بن قيس گويد: به امير مؤمنان ـ ع ـ گفتم: از سلمان، مقداد و ابوذر سخنانى را از رسول خدا و تفسير قرآن شنيدم كه مردم به گونه اى ديگر نقل مى كنند. و سپس از شما تاييد نقل سلمان و مقداد را شنيدم.

همچنين نزد مردم احاديثى مى بينم كه شما با آن مخالفيد و آن را باطل و دروغ بر پيامبر مى انگاريد.

آنگاه به من رو كرد و فرمود: «سؤال كردى، جواب را درياب! نزد مردم، حق و باطل، راست و دروغ، ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه، عام و خاص و حقيقت و وهم وجود دارد. آنقدر بر پيامبر ـ ص ـ دروغ بسته شد كه روزى خطبه خواند و فرمود: نسبت دهندگان به من بسيار شدند؛ هر كس به عمد بر من دروغ ببندد جايگاهش در آتش خواهد بود».

2 ـ قال يونس بن عبدالرحمن: وافيت العراق فوجدت جماعة من اصحاب ابى جعفر و ابى عبدالله ـ ع ـ متوافرين فسمعت منهم و اخذت كتبهم و عرضتها من بعد، على ابى الحسن الرضا ـ ع ـ فانكر منها احاديث كثيرة ان تكون من اصحاب ابى عبدالله ـ ع ـ قال: «ان ابا الخطّاب كذب على ابى عبدالله، لعن الله ابا الخطّاب و كذلك اصحاب ابى الخطّاب يدسّون من هذه الاحاديث الى يومنا هذا فى كتب اصحاب ابى عبدالله فلا تقبلوا علينا خلاف القرآن»[23].

يونس گويد: به عراق رفتم گروهى از اصحاب امام باقر و صادق را ديدم. از آنان حديث شنيدم و نوشته هايشان را دريافت كردم. پس از مدتى آنها را بر امام رضا ـ ع ـ عرضه داشتم. حضرت رضا، احاديث بسيارى از آن را مسدود داشت و فرمود: «ابوالخطاب بر ابى عبدالله دروغ بست؛ لعنت خدا بر او باد. او و يارانش در كتب ياران امام صادق ـ ع ـ دست برده اند، از اين رو، مخالف قرآن را از سوى ما نپذيريد».

3 ـ عن ابى جعفر الثانى فى مناظرته مع يحيى بن اكثم... انه قال رسول الله ـ ص ـ فى حجة الوداع: «قد كثرت على الكذابة و مستكثر فمن كذب علىّ فليتبوّء متعمداً مقعده من النار...»[24]

رسول خدا ـ ص ـ فرمود: دروغ زنان بر من زياد شده اند و زيادتر مى شوند. هر كس به عمد بر من دروغ بندد جايگاهش آتش خواهد بود.

4 ـ ابن ظريف عن ابى علوان عن جعفر عن ابيه ـ ع ـ قال: «قرأت فى كتاب لعلى ـ ع ـ ان رسول الله ـ ص ـ قال: انه سيكذب علىّ كما كذب على من كان قبلى فما جاء كم عنى من حديث وافق كتاب الله فهو حديثى و اما ما خالف كتاب الله فليس من حديثى»[25].

امام باقر ـ ع ـ گويد: «در كتاب على ـ ع ـ خواندم كه رسول خدا ـ ص ـ فرمود: در آينده بر من دروغ خواهند بست. آنچه از من شنيديد كه با كتاب خدا سازگار است، سخن من است و آنچه با آن مخالف است از من نيست».

5 ـ محمد بن قولويه و الحسين بن بندار معاً عن سعد عن اليقطينى عن يونس بن عبدالرحمن ان بعض اصحابنا سأله (أى عن يونس) و انا حاضر فقال له يا ابا محمد ما اشدك فى الحديث واكثر انكارك ما يرويه اصحابنا فما الذى يحملك على رد الاحاديث فقال حدثنى بن الحكم انه سمع اباعبدالله ـ ع ـ يقول: «لاتقبلوا علينا حديثاً الا ما وافق القرآن والسنة او تجدون معه شاهداً من احاديثنا المتقدمة فان المغيرة بن سعيد لعنه الله دسّ فى كتب اصحاب ابى احاديث لم يحدث بها ابى فاتقواالله ولا تقبلوا علينا ما خالف قول ربنا تعالى و سنة نبينا محمد ـ ص ـ ...»[26]

«حديثى را از جانب ما نپذيريد، مگر آنكه با قرآن و سنّت، سازگار باشد و يا در ميان احاديث پيشين ما، شاهدى بر آن بيابيد؛ چرا كه مغيرة بن سعيد (كه لعنت خدا بر او باد) احاديثى را در كتب ياران پدرم وارد ساخت كه هرگز بر زبان پدرم جارى نشده بود. پس، از خدا پروا كنيد و هيچ سخنى را كه با كلام پروردگار بزرگ و سنّت رسول اكرم ـ ص ـ سازگارى ندارد، از جانب ما نپذيريد...»

6 ـ سعد عن محمد بن خالد الطيالسى عن ابن ابى نجران عن ابن سنان قال قال ابوعبدالله ـ ع ـ : «إنّا اهل بيت لانخلو من كذاب يكذب علينا و يسقط صدقنا بكذبه علينا عند الناس»[27].

امام صادق ـ ع ـ فرمود: «ما خاندانى هستيم كه دروغگويان بر ما دروغ مى بندند و چهره راستگوى ما را نزد مردم خراب مى كنند».

اين احاديث و مانندهاى اينها ـ كه كم نيستند ـ خواه صادق باشند و خواه ساختگى، يك حقيقت را روشن مى سازند كه جعل و دسّ، به احاديث راه يافته است. چرا كه اگر اينها صادق باشند و گفته معصوم، وجود كذب در روايات به اثبات مى رسد. و اگر كاذب باشند و ساختگى، خود، جعلى و ساختگى اند.

اگر گفته شود اين احاديث، كذب در احاديث را در دوران معصومين ـ ع ـ به اثبات مى رساند، ليكن تلاشِ اصحاب اصول و مؤلفان كتب اربعه در پيرايش احاديث سبب شده آنچه در اين كتب موجود است صادق و صحيح باشد، در جواب بايد سخن شهيد صدر ـ ره ـ را گفت:

«آگاهى بخشى امامان ـ ع ـ نسبت به حركت جعل حديث، و دقت ياران ائمه و علماى شيعه در مقام نقل حديث، گرچه سهمى وافر در تقليل جعل و وضع داشته، اما اين بدان معنا نيست كه مطمئن باشيم در مجموعه هاى حديثى كنونى، حديث جعلى وجود ندارد. به ويژه كه جعل و وضع، به طور غالب، در كتب اصحاب موثق ائمه ـ ع ـ صورت مى گرفت. چه بسا برخى روايات متعارض كه اينك در دست است، مانده همان جعل و تزوير، باشد»[28].

مرحوم آية الله خويى نيز اين شبهه را به همين سياق پاسخ گفته است[29].

ب. عقيده عالمان شيعى

شيخ مفيد در «تصحيح الاعتقاد» فرموده است:

«وبالجملة انه ليس كل حديث عزى الى الصادقين ـ ع ـ حقاً عنهم و قد اضيف اليهم ما ليس بحق عنهم و من لا معرفة له لايفرق بين الحق و الباطل»[30].

خلاصه مطلب اين كه هر حديث منسوب به امامان ـ ع ـ صحيح نيست؛ بلكه احاديثى به دروغ به آنان نسبت داده شده و افراد كم دانش، حق و باطل را تميز نمى دهند.

شيخ صدوق، بخشى از روايات طبى را جعلى مى داند[31].

شيخ طوسى در كتاب «تهذيب الاحكام» در ضمن نقل حديثى از كتاب حذيفة بن منصور، به جعلى بودن پاره اى روايات منسوب به حذيفة اعتراف دارد[32]. و نيز حديثى را از حذيفة بن منصور به طرق معتبر نقل مى كند و سپس مى گويد:

«به اين خبر به چند دليل نمى توان عمل كرد. يكى اينكه در اصول حديثى يافت نشده بلكه در نقلهاى نادر آمده است. ديگر اينكه، كتاب حذيفه با اينكه معروف و مشهور است، اين خبر را دارا نيست. پس اگر كتاب حذيفه در واقع مشتمل بر آن بود، حتماً در آن موجود بود».

مرحوم مامقانى (م 1351 ق) گفته است:

«دليل چهارم اين است كه روايات ما متضمن اخبار جعلى است؛ از اين جهت، عمل بدانها روا نيست مگر آنكه از رجال سند تحقيق به عمل آيد. بر اين دعوا دليل عقلى و نقلى گواهى مى دهد. دليل عقلى آن است كه علم اجمالى هست كه در ميان راويان، افراد دروغگو و وضع كننده وجود داشت، و اين اطمينان، با تتبع در كتب اخبار به دست مى آيد تا آنجا كه مغيرة پسر سعيد گفت نزديك به صد هزار حديث جعل كردم. دليل نقلى نيز روايات فراوانى است كه بر اين مدعا دلالت دارد»[33].