خاتون گل

مجید مرادی

نسخه متنی -صفحه : 12/ 3
نمايش فراداده


  • بر خاطر كواكب ازهر نوشته اند نام بتول بر سر معجر نوشته اند دوشيزگان پرده نشين حريم قدس

  • منظومه محبت زهرا و آل او دوشيزگان پرده نشين حريم قدس دوشيزگان پرده نشين حريم قدس

محمدبن حسام الدين خوسفي مشهور به ابن حسام شاعر بزرگ و تواناي قرن نهم هجري كه دوستي خاندان پيامبر و به ويژه ارادت به دخت آن بزرگوار تمام وجودش را لبريز كرده مثنوي اي زيبا در مدح فاطمه زهرا سروده است و نيز قصيده اي غرّا، كه در آن ماجراي مهماني كردن فاطمه جناب پيغمبر را، شرح مي دهد.

مثنوي مدحيه او روايتي است از آدم كه در بهشت رضوان، خانه اي فرا رويش ظاهر مي شود روشن تر و نوراني تر از آفتاب. آدم به هر سو كه مي نگرد همان خانه را مي بيند. از خداوند طلب مي كند تا او را از اسرار و رموز اين خانه بياگاهاند. صدايي به او چنين پاسخ مي دهد:


  • چراغي زصفوت برافروزمت به حق محمّد عليه السلام سپهدار دين شاه دلدل سوار كه هستند شايسته ذوالمنن سلام عليهم عليهم سلام صفي را زصفوت صفايي نماي كز اسرار اين نكته دلگشاي

  • دعايي زدانش بياموزمت بگو اي صفي با صفاي تمام به حق علي صاحب ذوالفقار به حق حسين و به حق حسن به خاتون صحراي روز قيام نماي كز اسرار اين نكته دلگشاي نماي كز اسرار اين نكته دلگشاي

آدم نيز چنين مي كند و به حق اين پنج تن خداي را مي خواند. آنگاه در خانه باز مي شود. تختي از دور كه هاله اي از نور در برش گرفته به چشمش مي آيد:


  • چو خورشيد تابان بلند اختري زانوار او حوريان را سرور به خوبي چنان چون بود در خورش زهر گوهري نوري انگيخته دو گوهر به گوش اندر آويخته

  • نشسته بر آن تخت مردختري يكي تاج بر سر منور زنور يكي طوق ديگر به گردن درش دو گوهر به گوش اندر آويخته دو گوهر به گوش اندر آويخته

آدم از اين منظره در شگفت مي ماند و به راز آن راه نمي يابد؛ از خدا درخواست مي كند كه ياري كند تا او به سرّ اين خانه پي ببرد. خطاب آمد كه از خود آن نور بپرس تا تو را پاسخ گويد و حسب و حال خويش را بازگويد: