(ولاتجادلوا اهل الكتاب الاّ بالّتى هى أحسن الاّ الذين ظلموا منهم.)26
و با اهل كتاب, جز به شيوه اى كه از همه نيكوتر است بحث و گفت وگو نكنيد, مگر با آن عده از آنان كه ستم كردند.
اين منطق قرآن براى هميشه منطق و پيامى زنده و كاراست. مى گويد اگر مى خواهيد با كافران ارتباط گفتارى داشته باشيد كه لازمه آن ارتباط رفتارى نيز هست, بايد بهترين و نيكوترين روش را انتخاب كنيد. تعبير (أحسن) تمامِ كنشهايى كه از انسان در يك گفت وگو آشكار مى شوند, در بر مى گيرد: انتخاب لفظ, محتوا, آهنگ گفتار, حركات, نگاه و, يعنى الفاظ مؤدبانه باشد, لحن سخن دوستانه, محتواى آن منطقى و مستدل, آهنگ صدا خالى از فرياد و جنجال و به طور كلى, برخورد با آنان از هرگونه پرخاش و هتك احترام و طعن و اهانت به دور باشد.27 جز اين (مجادله أحسن) صادق نخواهد بود. بى گمان اگر گفتار نيكو باشد, ولى كنشهاى رفتارى, در برابر آنان, ناپسند و تحكّم آميز باشند, از گفت وگو نتيجه اى به دست نخواهد آمد.
در روايات نيز احسان و رفتار نيك سفارش شده است:
* امام باقر(ع) فرمود: (صانع المنافق بلسانك و أخلص مودتك للمؤمن و إن جالسك يهودى فأحسن مجالسته.)28
با زبانت با منافق بساز و با مؤمن دوست خالص باش و با يهودى خوش نشين باش.
نيكى كردن درباره غيرمسلمان تا حد كمكهاى مالى به درماندگان و مستمندانِ ايشان, رواست:
* روزى على(ع) بر سر راه خود پيرمردى را ديد كه از مردم درخواست كمك مى كرد. ازحالش پرسيد. گفتند: مردى نصرانى است فرمود:
(إستعملتموه حتى إذا كبرُ و عجز منعتموه, إنفقوا عليه من بيت المال.)29
از او كار كشيديد آن گاه كه پير و ناتوان شد, او را به حال خود واگذاشتيد! از بيت المال به او انفاق كنيد.
* روزى پيامبر(ص) با ياران نشسته بودند, جنازه اى از كنار ايشان گذشت, پيامبر به احترام جنازه بلند شدند. ياران نيز به پيروى از حضرت برخاستند. به ايشان گفتند: اين جنازه يك يهودى است.
پيامبر(ص) فرمود:(أَلَيست نفساً؟)30.آيا او يك انسان نبود.
نتيجه: آن گروه از غير مسلمانانى كه به قراردادها و حقوق انسانى ملتها متعهد و پاى بندند و رفتار مسالمت آميز با مسلمانان دارند, درمتون دينى به تمام اين كسان از هر كيش و مذهبى به ديده انسانى نگاه شده و نه تنها همزيستى, مسالمت, وفاق و معاشرت با ايشان جايز دانسته شده است, بلكه برقرار كردن پيوندهاى شايسته و ابراز عواطف و احساسات نيكوى انسانى و مراعات آداب هم نشينى و انعطاف و نرمى در برابر آنان نيز, سفارش شده است. گزيده اى اندك ازاين گونه آموزه ها را در آيات و روايات ديديد. در بخشهاى بعد, به فراخور بحث, آيات و روايات ديگرى كه بر جايز بودن معاشرت مسلمان با كافر دلالت دارند, ذكر خواهد شد, مانند آياتى كه خوردن از خوراكيهاى كافران اهل كتاب و يا ازدواج با آنان را بر مسلمانان روا مى شمارد ونيز روايات بسيارى كه آميختگى مسلمانان و كافران را در صدر اسلام و روزگاران بعد, نشان مى دهد, مانند: رواياتى كه در آنها مسائلى چون: سلام كردن بر يكديگر, دست دادن, بر سر يك سفره نشستن و هم غذا شدن, از ظرفهاى آنان استفاده كردن, به حمام مشترك درآمدن و مطرح شده است. در روايتى با سند صحيح (وسايل الشيعه, ج1020/2) مى خوانيم كه زنى مسيحى, در منزل امام رضا(ع) به عنوان خدمتكار حضور داشته است. بى گمان اين روايات به جز بيان احكامِ خاص هرمورد, از ديدگاه بحث ما دليلهايى استوار بر جايز بودن آمدوشد با غير مسلمانان خواهند بود.
رفتار و روش پيشوايان دين كه به عنوان سيره ياد مى شود, در صورتى كه نمونه هاى مورد استناد, شرايط و ضوابط تعيين شده براى درستى و پذيرش خبر را دارا باشند, بهترين ملاك ومدرك براى استنباط و دستيابى به رأى و نظر دين است; چرا كه نقل سيره, در حقيقت, تفسير و فهم معصومان(ع) را از قرآن و وحى, به گونه مشخص در برابر ما مى نهد.
در زندگى و سيره معصومان(ع), در باب معاشرت با كافران با انبوهى از نمونه ها به گستردگى همه ابعاد زندگى و ارتباطى كه يك انسان در زمينه هاى گوناگون با ديگران دارد, روبه رو مى شويم.
نمونه هايى كه جايز بودن روابط اقتصادى با كافران را نشان مى دهند, مانند: خريد و فروش, قرض, اجازه, شركت, رهن, مزارعه, مساقات و, و يا نمونه هايى كه جايز بودن پيوستگى در مسائل دفاعى را مى نماياند, مانند: هم پيمان شدن براى دفع دشمن, كمك گرفتن از آنان هنگام جنگ و و يا نمونه هاى فراوان ديگر در مسائل حقوقى كه فقيهان شيعه و سنّى در بابهاى گوناگون فقه مطرح كرده اند. تمامى اين نمونه ها حاكى از جايز بودن آمدوشدهاى فردى است. اكنون مجال طرح و بيان اين نمونه ها نيست. در اين جا فقط نمونه هايى ياد مى كنيم كه بايستگى نگهداشت آداب معاشرت با غيرمسلمانان, از آنها دانسته مى شود.
هنگامى كه پيامبر(ص) به مدينه هجرت كرد پيمان صلح و قانون نامه زندگيِ مسالمت آميز ميان مسلمانان و يهوديان را نوشت. يكى از مواد آن پيمان اين بود:
(وانّ على اليهود نفقتهم, وعلى المسلمين نفقتهم, انّ بينهم النّصر على من حارب أهل هذه الصحيفة, وإنّ بينهم النصح, النصيحة والبرّ دون الإثم.)31
بر يهود هزينه خودشان و بر مسلمانان هزينه خودشان است و بر عهده ايشان است كه يكديگر را يارى دهند و با هر كس كه با اهل اين پيمان نامه بجنگد, جنگ كنند و ميان خود خيرخواه باشند و نيكى و وفادارى از گناه باز مى دارد.
از آغاز پيمان نامه تا سال پنجم هجرت, طايفه هاى يهود با مسلمانان در زندگى روزمره خويش, همه گونه پيوندهاى مورد نياز را با يكديگر داشتند. در اين مدت پيامبر(ص) به همان گونه كه با مسلمانان هم نشينى و آمد وشد مى كرد با آنان نيز آمدوشد داشت. باايشان كار مى كرد, خريد و فروش مى كرد32, هداياى آنان را مى پذيرفت33, دعوتشان را قبول مى كرد به عيادت بيماران آنان مى رفت,34 در تشييع جنازه مردگانشان حضور مى يافت و با گشاده رويى آنان را مى پذيرفت و با آنان ابراز همدردى مى نمود و در مجالس سور آنان شركت مى فرمود.35 تا آن جا كه درمرگ عبدالله ابن ابيّ دوست و هم كار يهوديان مدينه و دشمن سرسخت اسلام, پيامبر(ص) در مراسم عزايى كه از طرف يهوديان برگذار شده بود, شركت فرمود و به يهوديان و فرزندان وى تسليت گفت.36
* (روزى پيامبر(ص) شخصى را فرستاد تا از يك يهودى مقدارى پول قرض بگيرد. او رفت و پول را گرفت. سپس مرد يهودى خدمت پيامبر آمد و پرسيد نياز شما برآورده شد؟
پيامبر فرمود: بلى.
ييهودى گفت: هرگاه نياز پيدا كرديد من آماده خدمتگزارى هستم, آن چه را مى خواهيد از من دريغ نداريد.
پس پيامبر(ص) براى او دعا كرد: خداوند تو را برقرار بدارد. او به دعاى پيامبر, هشتاد سال زندگى كرد و موى سرش سفيد نشد.)37
اين گونه پيوندها و آمدوشدها, ميان پيامبر(ص) و يهوديان برقرار بود تا آن كه يهوديان پيمان خود را شكستند و عليه مسلمانان به خيانت و توطئه دست يازيدند.
على(ع) در زمان حيات پيامبر(ص), در مدينه, براى معاش خويش در املاك و زمينهاى يهوديان به كار مى پرداخت و از نزديك با آنان آمد وشد داشت. آن حضرت در روزگار حكومتش نيز به رعايت حقوق اهل كتاب توجه داشت و در معاشرت با آنان, اخلاق و آداب را مراعات مى كرد:
* امام على(ع) در راه خود به سوى كوفه بامردى از اهل كتاب برخورد كرد و با او در مسافتى كه ميان آن دو مشترك بود, هم سفر شد. او كه حضرت را نمى شناخت, پرسيد كجا مى روى؟ حضرت فرمودند: به سوى كوفه مى روم. با يكديگر به راه ادامه دادند تا آن جا كه مسير كوفه از مسير او جدا مى شد. ولى حضرت به راه كوفه نرفتند و به مسيرى كه آن مرد مى رفت ادامه دادند. مرد با تعجب پرسيد: مگر نگفتى به سوى كوفه مى روى پس چرا از اين سوى با من مى آيى؟ على(ع) فرمود:
(هذا من تمام حُسن الصّحبه ان يشيّع الرجل صاحبه هنيئة اذا فارقه وكذلك أمرنا نبيّنا.)38
اين به خاطر همراهى با توست. به جاى آوردن حق دوستى و همراهى آن است كه وقتى مى خواهد از همراه خود جدا شود, مقدارى او را همراهى كند. پيامبر ما اين گونه به ما دستور داده است.