افزون تر آن كه, در اين روزگار پذيرفتنِ پيمانها و قراردادهاى بين المللى و نشان دادن تعهد و پايبندى نسبت به آنها از سوى توريستهايى كه وارد سرزمين اسلامى مى شوند, به مانند معاهده و پيمانى است كه در گذشته ميان مسلمانان و كافران بسته مى شده است. از همين روى توريستى كه حركت و فعاليّتى متضاد با پيمانهاى بين المللى و مورد توافق در صنعت توريسم انجام ندهد, به سان كافرانِ هم پيمان, جان و مال و حقوق انسانى او بر مسلمانان محترم است.بنابراين, آموزه هاى دينى كه ارتباط مسلمانان و كافران را بيان مى كنند, از قاعده زمان شموليِ اسلام بيرون نيستند; در هر روزگار و هر عصرى كه زمينه ارتباط ميان مسلمانان و كافران فراهم شود, آن آموزه ها درخور استناد و عمل هستند.از آيات و رواياتى كه تاكنون بيان شد, دو اصل و قاعده كلى دانسته مى شود:1 . در اسلام, پيوستگى و آمدوشد با غير مسلمانانى كه سر ستيز نداشته باشند و در انديشه خيانت و ضربه زدن به مسلمانان و ملل اسلامى نباشند, باز داشته نشده است.2 . در معاشرت باغير مسلمانان, بايد اصول انسانى و آداب و اخلاقِ انسانى را رعايت كرد و از هر گونه كنش و واكنشى كه ناسازگار عدالت باشد, پرهيز كرد.
فهم عقلى
پذيرش صلح و دعوت مسلمانان به همزيستى با كافران, در شكلهاى: پيمان ذمّه, مهادنه و اَمان, به خاطر آسان گيرى است كه اسلام نسبت به كفار غير حربى روا دانسته است. درحقيقت, خواسته به آنان فرصتِ تفكر بدهد تا خود به انتخاب برسند. درمعاشرت با مسلمانان از نزديك با آموزه هاى اسلام آشنا شوند, فرمانهاى اسلام زندگى را براى انسان شيرين مى كند, دنياى درون و بيرون او را مى سازد, به او آرزو و هدف مى دهد و حريّت و عزّت انسانى اش را شكوفا مى كند. اين مسايل از اسلام بر او آشكار شود و از سر انتخاب به اسلام روى آورد.پس, پذيرش و روا دانستن همزيستى و تحمّلِ مردمانى كه به كيش و مذهب ديگر هستند, به نوبه خود, تفسير (لااكراه فى الدين) است و پاسخى روشن به اين ادعاى گزاف كه اسلام دين شمشير است.سپاه اسلام وقتى به سرزمينى وارد مى شد هدفش تنها آن بود كه مردمان را از زير يوغ بردگى جسمى و فكرى برهاند. چشم و گوش آنان را به دنياى آزاد و فراخ متوجه كند, همين و بس. پس از اين مرحله, آنان در انتخاب اسلام و يا پيمان وتعهد همزيستى و مسالمت با مسلمانان آزاد بودند. بسيارى از سرزمينهاى مسلمان نشينِ امروز, در صدر اسلام و زمان فتح, مردمانش بر كيش و مذهب خود باقى بودند, بى آن كه براى اسلام آوردن آنان زور و اجبارى دركار باشد, اما كم كم با شنيدن آموزه هاى اسلام وهمنشينى با مسلمانان, جذب اسلام شدند.جهانگردى بستر ابلاغ دينى
اگر نهضت دين خواهيِ بشر در اين روزگار مورد توجه قرار دهيم و اين كه بشر امروز نيز از فرو افتادن در تنگناى ماديت و از دست دادنِ هويت معنوى خويش, خسته و وامانده شده و در ژرفاى فطرت خود در جست وجوى فرشته نجات است. در پى فرم و شكلى از زندگى است كه انسان بودنِ او را تفسير كند. او را از چرخه گيج كننده: (كار براى پول و پول براى كار) آزاد كند, تا عطر زندگى به مشامش برسد.در چنين فضا و موقعيّتى, پيوستگى و آمدوشد از راه رويكرد به صنعت جهانگردى و پذيرش جهانگرد, بى گمان بهترين شيوه براى ابلاغِ پيام اسلام است. زمينه اى است براى ارائه و عرضه آموزه هاى اسلام به گردشگرانى كه چه بسا بسيارى از آنان در پى حقيقتند و مخاطبهايى آماده براى دريافت پيام.يكى از كارشناسانِ صنعت جهانگردى مى نويسد:(برداشت عاميانه از گسترش صنعت توريسم, اشاعه فساد و بى بندوبارى است. در حالى كه بررسيها و مطالعات كارشناسانه واقعيتى غير از اين را نشان مى دهد.برابر دسته بنديهاى انجام شده به وسيله متخصصين امر, امروزه بيش از 13 نوع جهانگرد در جهان وجود دارد كه با انگيزه هاى متفاوت سفر مى كنند تنها يك گروه از 13 گروه از جهانگردان را بايد در زمره (جهانگردان بى بندوبار) محسوب كرد كه اين گونه افراد نيز قطعاً جمهورى اسلامى را به عنوان مقصد انتخاب نخواهند كرد; چرا كه سواحل جزاير (كارائيب), (هاوايى), (مالديو) و دهها منطقه ديگر در مناطق مختلف جهان به مراتب مهياتر براى خوش گذرانى چنين افرادى است.)39پس, صنعت توريسم را نبايد هم معنا با اتخاذ سياست تساهل و تسامح در برخورد با جريانهاى فرهنگيِ غير دينى دانست, بلكه اين صنعت زمينه و بستر دادوستدهاى فرهنگى و گفت وگوى فكرى و اعتقادى و به تعبير قرآن (جدال أحسن) را به گونه عملى فراهم مى آورد و بى گمان در اين ميان فرهنگ و باورى پايدار مى ماند كه غنى تر و انسانى تر باشد. اسلام, با توجه به غناى دينى و وفاق انسانى كه دارد, همواره درهمين بسترها رشد و گسترش پيدا كرده است.بهره گيرى پيامبر(ص) از موقعيتهاى جهانگردىاگر چه اسلام, ابتدا, با فراخوانى پنهانى افراد و سپس با فراخوانى آشكار نزديكان پيامبر(ص) شكل گرفت:(وأنذر عشيرتك الأقربين.)40و نزديك ترين خويشاوندانت را بيم ده.