بیشترلیست موضوعات معاشرت مسلمانان با كافران جايز بودن معاشرت كتاب و سنّت 1 . پذيرش صلح و هم زيستى 2 . بخشش و گذشت 3 . پرهيز از ستم و دست اندازى 4 . نيكى و احسان اصل چهاردهم قانون اساسى سيره معصومان فهم عقلى جهانگردى بستر ابلاغ دينى حد و مرزهاى آمدوشد با كافران * بازداشتن از گرايش و خود باختگى * بازداشتن از ارتباط با كافران مستكبر نتيجه يك ادعاى گزاف نگهداشت آيينها و قانونها در آمدوشد سلام بر غيرمسلمان پاك بودن ذاتى اهل كتاب اشكال دعوت و ميهمانى هديه دادن توضیحاتافزودن یادداشت جدید
1 . آيا مضمون اين آيات با آنچه پيش تر در جايز بودن آمدوشد با كافران ياد شد, دوگانگى دارد و به معناى جايز نبودن و حرام بودن معاشرت است؟ پاسخ منفى است به چند دليل:پيامبر(ص) با وجود آن كه اين آيات نازل شده بود, با كافران متحد و هم پيمان, معاشرت و مراوده مى كرد.سيره معاشرتى امامان(ع), كه پيش تر به گوشه اى از آن اشاره شد, بى ترديد پس از نزول اين آيات بوده است.اگر بازداشتن مؤمنان از (تولّى) در اين آيات به معناى بازداشتن آمدوشد با كافران دانسته شود, اين آيات, با صريحِ آياتى كه در آنها به پذيرش همزيستى ومسالمت و نيكى كردن به آنان امر شده است, تنافى پيدا خواهد كرد مانند اين آيه:(لاينهاكم الله عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين ولم يخرجوكم من دياركم ان تبرّوهم و تقسطوا اليهم.)46پس بى گمان آيات ياد شده, آمدوشد و رفتار نيكو داشتن با كافران را جلوگيرى نمى كند, بلكه در صدد بيان مطلب ديگرى است.2 . اين آيات ازچه چيزى باز مى دارند؟در اين آيات از (تولّى) و (ولاء) با كافران بازداشته شده است, وليّ از ماده (ولايت) در اصل به معناى مديريت و سرپرستى كردن است. به معناى دوستى كردن نيز به كار مى رود; زيرا وقتى انسان دوستِ كسى مى شود به گونه اى تحت تأثير و اراده دوست قرار مى گيرد و در زندگى و حيات خويش نيز از او اثر مى پذيرد.بنابراين (توليّ) كه در اين دسته از آيات مطرح شده و از آن بازداشته شده است, به معناى دوستى با كافران است, به گونه اى كه از جهت روحى و احساسات درونى به آنان كشش پيدا كند و در برابر ايشان حالت پيروى و تأثيرپذيرى از خود نشان دهد.مرحوم علامه طباطبايى درباره مفهوم (تولّى) در اين آيات مى نويسند:(فإتّخاذ الكافرين اولياء هو الامتزاج الروحى بهم بحيث يؤدّى الى مطاوعتهم و التأثر منهم فى الاخلاق و ساير شؤون الحياة و تصرفهم فى ذلك.)47دوست گرفتن كافران, يعنى از نظر روحى با ايشان به گونه اى در آميخته شود كه به فرمانبرى از آنان بينجامد و در اخلاق, و ديگر شوؤن زندگى از آنان تأثير پذيرد و دراختيار و اراده آنان قرار گيرد.دوستى مسلمان با كافر اگر به گرايش, خودباختگى روحى و قبولِ سيادت كافر بينجامد و موجب شود كه عزت و شخصيت اسلاميِ او خدشه دار گردد, اين دوستى از نظر قرآن مردود و مورد نهى و نكوهش است. ولى آمد وشد مسالمت آميز با كافران كه به شخصيت و سيادت مسلمانان خللى نرسد, به كلى از مفهوم (تولّى) با كفّار جداست و نه تنها ممنوع نيست, بلكه مورد سفارش آيات و مورد تشويق پيشوايان دين است.
* بازداشتن از ارتباط با كافران مستكبر
(و إن نكثوا أَيْمانهم من بعد عهدهم وطعنوا فى دينكم فقاتلوا أئمة الكفر إنّهم لا اَيْمان لهم لعلّهم ينتهون.)48و اگر پيمانشان را پس از بستن بگسلند و نيش در دينتان زنند, بايد كه با پيشوايان كفر بجنگيد, زيرا آنان را پيمانى نباشد, تا مگر آنان باز ايستند.(فلاتطع الكافرين وجاهدهم به جهاداً كبيرا.)49فرمان كافران مبر و با آنان به وسيله قرآن جهاد كن جهادى بزرگ.در اين دسته از آيات, كفر به عنوان يك وصف اعتقادى, سبب و علت ستيز و جهاد قرار نگرفته است, يعنى قرآن نمى گويد بدان جهت با كافران بستيزيد كه كافرند و ديانتى غير از اسلام دارند. صرف اين كه كسى يا گروهى و يا ملتى به كيش و مذهبى غير از اسلام باشد, اين سبب نمى شود كه مسلمانان بايد با آن كس يا آن گروه و ملت بستيزند و به جهاد برخيزند.در اين دسته از آيات, براى ستيز و جهاد با كافران به مسائلى غير از كافر بودنِ آنان اشاره شده است. بايد با كافرانى به جهاد برخاست كه نه اسلام مى آورند و نه به پيمان وعهد خود با مسلمانان وفا دارند و بالاتر آن كه مسلمانان را از پيرويِ اسلام خارج مى سازند و به فرمانبريِ خود مى خوانند.مى گويد: با سردمداران كفر بجنگيد; چرا كه ايشان عهد و پيمانى ندارند; زيرا اگر پيمانى هم ببندند پيمان مى شكنند و طغيان مى كنند. يعنى در برابر ديگر انسانها, هيچ مرزى را براى خود نمى شناسند تا حرمت پيمان با آنان را نگهدارند. بدين جهت همواره در تلاشند كه ديگران را به يوغ طاعت و فرمانبريِ خويش درآورند و بر آنان چيرگى يابند و اين خوى استكبارى و طغيانگرى انسان , بيش تر با كفر اعتقادى همراه است. اما چنين نيست كه تمامى كافران مستكبر و طغيانگر باشند; از اين روى قرآن ميان آنان فرق مى نهد:(ومن اهل الكتاب من ان تأمَنْه بقنطار يؤدّه إليك ومنهم من ان تأمنه بدينار لايؤدّه اليك الاّ مادُمتُ عليه قائماً ذلك بأنّهم قالوا ليس علينا فى الأميّين سبيل.)50و كسانى از اهل كتاب هستند كه اگر او را گنجينه اى به امانت دهى آن را به تو باز مى دهد و از آنان كسانى هم هستند كه اگر او را دينارى به امانت دهى آن را به تو باز ندهد, مگر آن زمانى كه بالاى سرش بايستى, اين بدان سبب است كه گفتند: در حق مردمِ بى كتاب آسمانى هر چه كنيم بر ما گناهى نيست.گروهى از كافرانِ اهل كتاب امين هستند و حدّ و عهد نگاه مى دارند و به قراردادها و پيمانهاى خود پايـبندند و كفرِ خود را به تكبّر و طغيان نياميخته اند, ولى گروهى ديگر از آنان نه امين هستند و نه حدّ و عهد مى شناسند. موضع قرآن نسبت به اين دو گروه متفاوت است.در برابر گروه دوم, هيچ گونه نرمش و مسامحه اى روا نيست. تنها با زبان شمشير و جهاد و قطع هرگونه ارتباطى با آنان بايد سخن گفت; چرا كه جز اين هيچ منطقى را نمى شناسند.اما در برابر گروه نخست, قرآن بر ايجاد پيوند, همزيستى, آمدوشد, وفاق و تعاملِ نيكو و شايسته تكيه مى كند و حتّى نسبت به اين گروه از كافران, خداوند مى خواهد دشمنى به دوستى بدل گردد: