ميكند و بيان ميدارد كه چه ملكاتى براى انسان شايسته است، و از چه راه ميتوان زمينه پذيرا شدن اين ملكات را در انسان فراهم كرد تا بهگونهاى شايسته، در وجود او بنيان گيرند و چه راهى را بايد دنبال كرد تا اين ملكات در وجود آدمى پايدار گردند. و نيز از طبقهبندى نتايجى كه اين افعال و رفتار، براى ايجاد آنها از انسان سر ميزند، بحث ميكند و بيان ميدارد كه برخى از اين نتايج، سعادت حقيقى است و برخى سعادت پندارى.»1
فارابى در «تحصيل السعاده» بعد از بيان اين كه انسان براى رسيدن به كمال، به اجتماع نياز دارد و فطرت طبيعى او نيز همين را اقتضا ميكند و به همين سبب، انسان را حيوان انسى و حيوان مدنى گفتهاند، در ادامه ميفرمايد: براى رسيدن به آن كمال، نياز به علمى است كه از طريق مبادى عقلى و افعال و ملكات ارادى، انسان را به سوى كمال هدايت كند و آن، «علم انساني» است.2
از اين اصطلاح، در آثار فارابى، تنها در رساله «السياسه» ياد شده است و در آنجا نيز تعريف خاصى از آن ارائه نميدهد و با بيان دستور العملهاى كلى و قوانين سياسى عام المنفعه ميفرمايد: «سودمندترين روشى كه در طلب علم سياست ميتوان به كار بست، مطالعه در اعمال و رفتار و احوال ظاهرى و باطنى انسانها است.»3
فارابى در «فصول المدني» با بيان اين كه سياست، داراى اصناف مختلفى از
1. احصاء العلوم، پيشين، ص 64. 2. تحصيل السعاده، پيشين، ص 61 - 62. 3. السياسه، پيشين، ص 8.