يكى از جالب توجهترين و بديعترين حوادث تاريخ است1، با عده كمى از يارانش به طرف اردبيل حركت كرد. اين تصميم به اطلاع طرفداران خانقاه صفوى رسيد و آنان به تدريج خود را به سپاه اندك شاه اسماعيل رساندند.
شاه اسماعيل اوّلين نبرد خود را با شيروانيان با پيروزى قاطع پشت سر گذاشت. مرشد جوان دستور داد غنايم به دست آمده را به آب بريزند، زيرا شيروانىها سنى بودند و مال آنها به نظر شاه اسماعيل نجس بود2. در نبرد بعدى اسماعيل موفق شد سپاه الوند آق قويونلو را شكست دهد و بعد از اين پيروزى، صفويان وارد تبريز شدند، اسماعيل نوجوان پانزده ساله خود را شاهنشاه ايران خواند و علىرغم اصرار اطرافيان دستور داد كه خطبه به نام ائمه بخوانند و شيعه را مذهب رسمى ايران اعلام كرد و دستور داد كه همگى تبعيت خود را از اين مذهب اعلام دارند3.
1. والتر هينتس، همان، ص 126. 2. خلاصة التواريخ، ص 62. 3. در اين زمان اكثر مردم ايران سنى بودند و شيعيان به صورت پراكنده در شهرهايى چون قم، كاشان و نواحى مازندران و گيلان حضور داشتند، اما آموزههاى شيعى چون حب اهلبيت در ميان مردم وجود داشت. در تبريز وقتى شاه اسماعيل قصد خود را براى اعلام رسميت مذهب شيعه ـ آنهم در نوع افراطى آن و همراه با لعن خلفا و صحابه مورد احترام اهلسنت ـ اعلام كرد عدهاى از همراهانش مخالفت كردند و گفتند: «قربانت شويم، دويست ـ سيصد هزار خلق كه در تبريز است چهاردانگ آن همه سنىاند و از زمان حضرات تا حال اين خطبه را كسى برملا نخوانده مىترسيم مردم بگويند ما پادشاه شيعه نمىخواهيم ـ نعوذ باللّه ـ اگر رعيت برگردند چه تدارك در اين باب توان كرد؟! شاه اسماعيل 15 ساله گفت: مرا به اين كار واداشتهاند و خداى عالم و حضرات معصومين همراه هستند و من از هيچكس باك ندارم به توفيق اللّه تعالى اگر رعيت حرفى بگويند شمشير مىكشم و يك كس زنده نمىگذارم» (عالم آراى صفوى، ص 64). در مورد انگيزه شاه اسماعيل از اعلام رسميت مذهب شيعه بحثهاى فراوانى مطرح شده است، اما ظاهراً اين تصميم، پرورده ذهن شاه اسماعيلِ نوجوان است.