پادشاه خود، كشته شوند؛ از اين رو با سينههاى برهنه به پيش مىتازند و فرياد مىزنند يا شيخ. نام خدا را در سراسر ايران فراموش كردهاند و فقط اسم اسماعيل را به خاطر سپردهاند»1.
از عوامل اصلى قدرت و مشروعيت شاهان صفوى، امتزاج باورها و اعتقادات صوفيانه با فرهنگ سياسى است. صفويان رابطه مراد و مريدى تصوف را به عرصه سياست گسترش دادند و اطاعت كوركورانه از شاه را جايگزين اطاعت بىچون و چرا از پير و مرشد در سير و سلوك عرفانى نمودند و بعدها ادعاى جانشينى امام زمان نيز به اين باورها اضافه شد و شاهان را در هالهاى از تقديس قرار داد2؛ به نوعى كه بعضى از مردم براى شفاى بيماران از آنان استمداد مىجستند و حتى مرسوم بود كه در برابر شاه به سجده مىافتادند3.
ثروتهاى زيادى كه قزلباشان بعد از تسلط صفويه به دست آورده بودند، آنها را به تدريج از خوى سلحشورى و اطاعت از مرشد دور مىكرد و بين خود سران قزلباش نيز رقابت سختى درگرفت كه مشكلات مهمّى را براى دولت نوپاى صفوى ايجاد كرد و بارها آنرا تا مرز سقوط پيش برد.
شكست چالدران نيز بر ايمان شورانگيزِ قزلباشان به شهريارِ صفوى اثر منفى گذاشت. با شكسته شدن افسانه شكستناپذيرى شاه اسماعيل به تدريج روحيه اطاعت تام از مرشد رو به تحليل مىرفت4. بدين ترتيب نافرمانىهاى علنى قزلباشان آغاز شد. رقابتها و سرپيچى قزلباشان، شاه
1. عبدالحسين نوايى، ايران و جهان از مغول تا قاجاريه، ص 149. 2. دكتر احمد تميم دارى، ص 62. 3. سفرنامه كمپفر، ص 15. 4. راجر سيورى، ايران عصر صفوى، ترجمه كامبيز عزيزى، ص 46.