اسماعيل و فرزندش را مجبور مىكرد سياستهايى بهمنظور كاهش قدرت صوفيان قزلباش اتخاذ كنند.دعوت از علماى عرب و حضور آنها ضربه بزرگى بر پيكر قزلباشان وارد كرد. علما از همان بدو ورود خود، با اصرار بر تشيّعِ فقاهتى، به تقبيحِ عقايد انحرافى صوفيه پرداختند و به تدريج آنها را از صحنههاى اجتماعى و سياسى منزوى كردند.
علما و صوفيان
معمولاً در طول تاريخِ فكرى و فرهنگى جهان اسلامى، بين فقهاى شرع و متصوفان اختلافاتى وجود داشته است. شدّت اين اختلاف گاه به جايى مىرسيد كه فقها اهل تصوّف را مشرك و كافر مىدانستند. عقايد خاص بسيارى از فرقهها و شيوخ صوفى، همانند اعتقاد به وحدتِ وجود، شطحياتِ ظاهراً كفرآميز، جدايى طريقت و شريعت و تشكيلات مريد و مرادى و خانقاهى، مخالفت فقها را برمىانگيخت. از سوى ديگر رشد ابتذال و بىبند و بارى در برخى از فرقههاى تصوّف، بر جدايى متدينان و متصوفان مىافزود.از اعتقادات بسيارى از فرقههاى صوفى اين بودكه سالك چون به مرتبه اوليا رسيد، ملزم به رعايت حدود شريعت نيست. از نظر آنها كفر و ايمان نزد عارف مساوى بود و عارف فوق شريعت محسوب مىگشت1. مسلماً اين اعتقادات حساسيتهاى فراوانى در بين عالمان شرع ايجاد مىكرد و در خود تصوّف نيز اين اعتقادات منشأ انحرافات بسيارى مىشد؛ بهطورى كه بسيارى از صوفيان هيچ اعتنايى به احكام شرعي1. حنا الفاخورى و خليل الجر، تاريخ فلسفه در جهان اسلامى، ترجمه عبدالمحمد آيتى، ص 293.