نتيجه مىگيرد كسانى كه بدون آنكه اهليت امامت و خلافت را داشته باشند، عهدهدار آن مىشوند، به خودِ خداوند، پيامبر و امام و مردم و نيز منصب امامت ظلم روا داشتهاند و مستحق لعن و نفريناند1.جوهره اين نظريه در انديشه عصر غيبت نيز اثر مىگذارد و وى بر اين اساس مبناى مشروعيت حكومت را نص مىگيرد.كركى همچنين نظر جدايى دين از سياست و دنيوى بودن امامت را رد مىكند و مىگويد: نمىتوان گفت كه مردم در امور دنيا احتياج به حكومت و رهبر دارند و حكومت امرى دنيوى است، زيرا اكثر امور شرعى نيز متعلق به نظام زندگى و دنياى مردماند؛ مثلاً عزل و نصب قضات، امرى شرعى، اما متعلق به دنياى مردم است. به نظر وى پيامبر براى هدايت اخروى و دنيوى مردم مبعوث شده و عبادات، مربوط به آخرت و بقيه احكام اسلامى متعلق به دنياى مردم است كه بعد از پيامبر برعهده مردم گذاشته شده و تنها كسانى مىتوانند عهدهدار آن شوند كه از پيامبر اذن داشته باشند و غير از اين، هركس اين منصب را اشغال كند ظالم است2.
ولايت فقيه در عصر غيبت
از نظر شيعه مسئله حكومت در عصر حضور ائمه كاملاً روشن است و ترديدى در مشروعيت حكومت معصوم و نفى مشروعيت حكومتهاى ديگر نيست، اما در عصر غيبت، موضوع به اين روشنى نيست. اغلب فقها و علما بهطور صريح و مفصل به اين بحث نپرداختهاند. شايد به اين علت كه احتمال ايجاد حكومتى شيعى در عصر غيبت را بسيار بعيد1. همان، ص 70.2. همان، ص 68.