مىشدند، وى را مسموم كردند1.آنچه از رفت و آمدهاى كركى به ايران روشن مىشود اين است كه وى هميشه و به هر قيمتى حاضر به همكارى با سلطنت نيست و هر زمان خود را در محدوديت مىبيند از دربار كنارهگيرى مىكند. گرچه در اين هنگام نيز بنا به مصلحت تشيّع، مخالفت آشكارى با دربار صفوى ندارد، نكته شايسته تأمل در اين مورد اين است كه وى حتى بعد از صدور فرمان دوم با آنهمه اختيارات چندان عجلهاى براى آمدن به ايران ندارد و يك سال صبر مىكند و شايد حتى اگر زنده مىماند هيچگاه به ايران بازنمىگشت.متن فرمانها و گفتههاى شاه طهماسب نشان از شأن عظيمى است كه محقق براى فقيه قائل بوده است. اينكه شاه مىگويد: «شما نايب امام و سزاوارتر از من به سلطنتيد و من كارگزار شما هستم» و مخالف كركى را ملعون و مطرود مىداند، نمىتواند جز از تأثيرات انديشه كركى باشد، زيرا همانگونه كه بحث خواهيم كرد، كركى معتقد است كه فقيه نيابت امام را برعهده دارد و در حقيقت فقيه والى مسلمين است و قبل از او اين انديشه در ايران مطرح نبود، حتى بسيارى از فقهاى هم عصر كركى نيز بر آن معتقد نبودند ولى كركى با همين نگاه وارد دستگاه صفوى مىشود و هرگاه احساس مىكند درباريان حاضر به پذيرش اين اقتدار نيستند، كنارهگيرى مىكند.
مخالفان كركي
1. دو تن از معاصران كركى شهادت وى را تأييد كردهاند. حسين بن عبدالصمد پدر شيخ بهايى كه او را شهيد ثانى لقب مىدهد و ابن عودى شاگرد شهيد ثانى كه او را از جمله شهدا مىشمارد. به همين دليل علامه امينى كركى را در كتاب شهداء الفضيله از جمله شهدا به شمار آورده است.