مىدانستند. قبل از صفويه تنها در دوره آلبويه كه شيعيان در برخى از مناطق جهان اسلام حاكم شدند، اما ظاهراً از آنرو كه تصور نمىشد غيبت امام دوازدهم چندان طولانى شود، از نظريهپردازى در مورد حكومت در عصر غيبت خوددارى شد. با اين حال در همين زمان نيز در آثار فقها مىتوان مطالب پراكندهاى را يافت كه بر اختيارات فقها بهعنوان نايبان امام در عصر غيبت تأكيد مىكنند و مىتوانند زمينهساز يك تئورى سياسى محسوب شوند.
براى مثال ابوالصلاح حلبى با تأكيد بر اينكه تنها حكم امام و نايب او مشروعيت دارد، معتقد است شيعيان نبايد از كسى كه شرايط نيابت امام را ندارد اطاعت كنند. وى شرايطى را براى فردى كه شايستگى نيابت از امام را دارد برمىشمارد كه تقريباً همان اوصافى است كه براى مجتهد ذكر مىشود و از جمله آنها مىتوان به: علم، قدرت، عقل، تدبير، عدالت و ايمان اشاره كرد. چنين فردى به نظر حلبى لياقت دارد نيابت ائمه را عهدهدار شود1.
از فقهاى ديگرى كه اعتقاد به اختيارات فقيه در آثار و سيره عملى او به چشم مىخورد، شهيد اوّل است. وى در زندگى عملى خود به سوى تحقق نظريه ولايت فقيه پيش رفت. شهيد وكلا و نمايندگانى را براى اخذ وجوهات و حل مسائل شرعى مردم به روستاها و شهرهاى شيعى جبل عامل فرستاد و مرجعيت متمركزى ايجاد كرد و سپاهى براى دفع مخالفان و مرتدان تشكيل داد و به جنگ با آنان پرداخت. وى با على مؤيد سبزوارى، حاكم سربداران مرتبط بود و لمعه را براى آنان نوشت و ظاهراً شهادت او با فعاليتهاى سياسىاش بىارتباط نيست. شهيد مكتبي
1. ابوالصلاح حلبى، الكافى فى الفقه، ص 422.