صفحهى 47
در باب فتنه، امير المؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه دوگونه حرف دارند. يكى مطلبى است كه درباره كل عنوان فتنه بحث فرمودهاند. باز دو سه جمله اينجا يادداشت كردهام. در خطبه دوم، به نظرم آنجا كه راجع به ظهور پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم حرف مىزند، اشاره مىكند به وضع مردم و از جمله مىفرمايد: «فى فتن داستهم باخفافها، و وطئتهم باظلافها، و قامت على سنابكها، فهم فيها تائهون حائرون جاهلون مفتونون فى خير دار، و شرّ جيران، نومهم سهود و كحلهم دموع.» 8 اين باز از همان جملاتى است كه واقعا قابل ترجمه نيست، شعرا و اهل ذوق بايد بنشينند و براى هر كلمه يك معادل پيدا كنند، براى هر تركيبى يك تركيب پيدا كنند.
حضرت درباره فتنه حرف مىزند: اسب وحشى فتنه اين طور مردم را زير پا انداخته بود، با لگد آنها را خرد مىكرد، با سم سر آنها را مىكوبيد، بعد با وحشىگرى سربلند مىكرد، و مردم آنجا خوابشان بيدارى و سرمه چشمشان اشك بود... سخن از فتنه پيش از ظهور پيغمبران است، وضع جوامعى را كه انبياء از آنجا ظهور كردهاند و مبعوث شدهاند بيان مىكند و در حقيقت اشاره مىكند به وضع زمان خودش و مردم را از فتنه پرهيز مىدهد و مىترساند.
مورد ديگر آنجايى است كه فتنه مشخصى را ذكر مىكند مثل تمام حرفهايى كه راجع به مخالفين خودش، كه آن جنگها را راه انداختند، بيان فرموده، راجع به معاويه،
راجع به طلحه و زبير، راجع به عايشه، راجع به كسانى ديگر، راجع به خوارج، مشخصا آن چيزهايى را بيان فرموده كه در ديدگاهش فتنه به حساب مىآمده است.
اين نوع دوم در حقيقت افشاگرى است، امير المؤمنين عليه السلام براى اينكه فتنه را از بين ببرد و بخواباند بر آن است كه چهرهها را روشن كند، اين بهترين راه است، فتنه يعنى چه دو گروه به هم افتادهاند، گرد و غبار است، چهرهها شناخته نمىشوند، گاهى انسان به برادر خودش شمشير مىزند، از برادر خودش خنجر مىخورد، گاهى هم با يك دشمن در كنار هم راه مىروند به او اعتماد مىكند، و اين فتنه است. علاج فتنه چيست افشاگرى، اصلا هيچ چيزى مثل افشاگرى فتنه را علاج نمىكند و امير المؤمنين افشاگرى مىكند، اين افشاگرى حاكى از وجود اين بيمارى در آن روز