صفحهى 13
اينها عناوين مسائلى است كه در نهج البلاغه آمده است و ما مىتوانيم آنها را مطرح كنيم و مورد بحث قرار دهيم.
مسأله اول مسأله مفهوم حكومت است. در تعبيرات رايج در زبان عربى، براى حاكم،
اين تعبيرات و عناوين وجود دارد: سلطان و ملك. كلمه سلطان در بطن خود متضمن مفهوم سلطه در حاكم است. يعنى آن كسى كه حاكم است، از بعد سلطهگرى مورد توجه است. ديگران نمىتوانند در شؤون مردم و امور مردم دخالت كنند، اما او مىتواند.
ملك، ملوكيّت، مالكيّت، متضمن مفهوم تملّك مردم يا تملك سرنوشت مردم است. در نهج البلاغه از حاكم جامعه اسلامىهرگز به عنوان ملك يا سلطان سخنى گفته نشده است. تعبيراتى كه در نهج البلاغه هست، يكى امام به معناى پيشوا و رهبر است مفهوم رهبر با مفهوم راهنما فرق دارد، رهبر آن كسى است كه اگر جمعيتى را و امتى را به دنبال خود مىكشانند، خود، پيشقراول و طلايهدار اين حركت است. مفهوم حركت و پيشروى و پيشگامىدر خطى كه مردم حركت مىكنند، در كلمه امام وجود دارد.
تعبير ديگر، والى است. والى از كلمه ولايت يا ولايت گرفته مىشود، و با توجه به مشتقات اين كلمه مىتوان به بعد مورد نظر در آن رسيد. ولايت در اصل معناى لغت به معناى پيوند و همجوشى دو چيز است. لغت مىگويد: ولايت يعنى اتصال دو شىء به همديگر، به طورى كه هيچ چيزى ميان آن دو فاصله نشود. به تعبير فارسى: همجوشى، به هم پيوستگى،
ارتباط تامّ و تمام، اين معناى ولايت است. البته براى ولايت معناى مختلف ديگرى هم ذكر شده: ولايت به معناى محبت، ولايت به معناى سرپرستى، ولايت به معناى آزاد كردن برده، ولايت به معناى بردگى يا ارباب برده بودن.
به نظر مىرسد كه نوع ارتباطهايى كه در معناى ولايت ذكر مىشود، كلا مصاديق همان پيوند و پيوستگى هستند. والى امت و والى رعيت آن كسى است كه امور مردم را به عهده دارد و با آنها پيوسته است، و همين معنى، بعد خاصى از مفهوم حكومت را از نظر نهج البلاغه و امير المؤمنين عليه السلام روشن مىكند: ولىّ امر يعنى متصدى اين كار. هيچ امتيازى در كلمه متصدى اين كار نهفته نيست. جامعه اسلامىمانند يك كارخانه عظيم متشكل از بخشها، ماشينها، پيچها، مهرهها و قسمتهاى كوچك و بزرگ پر