مسأله ششم، مسأله شورانگيز روابط حاكم و رعيّت است. اين روابط، مبتنى بر چه مبنا و چه اساسى است آيا حقى يكجانبه است كه حاكم را بر گرده مردم سوار مىكنديا يك حق متقابل است از جمله اساسىترين و پر معناترين و پر نتيجهترين مباحث حكومت در نهج البلاغه، همين مسأله است.
مردم و حكومت
مسأله هفتم، مسأله مردم در حكومت است. بايد ببينيم كه در فرهنگ نهج البلاغه،مردم در برابر حكومت چه كارهاند تعيين كنندهاند آغازگراند اختياردار تامّاند هيچ كارهاند چه هستند اينها ظريفترين مسائلى است كه در نهج البلاغه عنوان شده است.فرهنگهايى كه امروزه بر ذهنيّت مردم در بخشها و تقسيم بنديهاى مختلف سياسى حاكم است، هيچكدام منطبق با فرهنگ نهج البلاغه نيست.
نحوه برخورد با مردم
مسأله هشتم كه از لحاظ اصولى يك مسأله ثانوى، اما از لحاظ عملى مسأله بسيار پرشور و پر اهميتى است، نحوه برخورد دستگاه ادارى با مردم است. اجزاء و اعضاى حكومتى چگونه بايد با مردم برخورد كنند آيا طلبكار از مردمند آيا بدهكار به مردمند اخلاق دستگاه حكومت با مردم چگونه است
رفتار حاكم با خود
مسأله نهم كه باز از آن مسائل بسيار جالب است، رفتار حاكم نسبت به خويشتن است. آيا براى رفتار حاكم در جامعه، محدوديتى وجود دارد آيا مىتوان به حسن رفتار او با مردم بسنده كرد يا نه، ما وراى نحوه ارتباط حاكم با مردم، چيز ديگرى وجود دارد كه آن، نحوه ارتباط حاكم با خود است زندگى شخصى حاكم چگونه بايد بگذرد و نهج البلاغه در اين مورد چه نظرى دارد
شرايط حاكم
مسأله دهم، شرايط حاكم است. چگونه انسانى بر طبق فتواى نهج البلاغه مىتواند بر جامعه بشرى حكومت كند