مسأله بعدى، مسأله ضرورت حكومت است. اين بحث در نهج البلاغه در مقابل جريان خاصى مطرح مىشود و هميشه همينطور بوده است. يعنى گرايشهاى قدرتمندانه. در يك جامعه، هميشه كسانى يافت مىشوند كه مايلند براى خود حيثيت و قدرت فردى كسب كنند. روال عمومىجامعه را براى خودشان قبول ندارند.مىخواهند كه از ضرورتهايى كه يك زندگى جمعى بر دوش انسانها مىگذارد،خودشان را رها كنند و تن به زير بار قراردادهاى اجتماعى و جمعى ندهند. از اين گرايشها هميشه در جوامع وجود داشته، امروز هم هست، در آينده هم تا وقتى كه اخلاق انسانى كامل و درست نشود، چنين گرايشهايى وجود خواهد داشت. اينها مانند آن جمعى هستند كه در يك كشتى سوارند و مايلند در آنجايى كه خودشان نشستهاند،