تفسیر نمونه

ناصر مکارم شیرازی

جلد 9 -صفحه : 440/ 406
نمايش فراداده

تعبير به" بدا" كه به معنى پيدا شدن راى جديد است نشان مى‏دهد كه قبلا چنين تصميمى در مورد او نداشتند، و اين عقيده را احتمالا همسر عزيز براى اولين بار پيشنهاد كرد و به اين ترتيب يوسف بيگناه به گناه پاكى دامانش، به زندان رفت و اين نه اولين بار بود و نه آخرين بار كه انسان شايسته‏اى به جرم پاكى به زندان برود.

آرى در يك محيط آلوده، آزادى از آن آلودگان است كه همراه مسير آب حركت مى‏كنند، نه فقط آزادى كه همه چيز متعلق به آنها است، و افراد پاكدامن و با ارزشى همچون يوسف كه همجنس و همرنگ آن محيط نيستند و بر خلاف جريان آب حركت مى‏كنند بايد منزوى شوند، اما تا كى، آيا براى هميشه؟

نه، مسلما نه!.

از جمله كسانى كه با يوسف وارد زندان شدند، دو جوان بودند (وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيانِ).

و از آنجا كه وقتى انسان نتواند از طريق عادى و معمولى دسترسى به اخبار پيدا كند احساسات ديگر او به كار مى‏افتد، تا مسير حوادث را جستجو و پيش بينى كند، و خواب و رؤيا هم براى او مطلبى مى‏شود.

از همين رو يك روز اين دو جوان كه گفته مى‏شود يكى از آن دو مامور آبدار خانه شاه و ديگرى سر پرست غذا و آشپزخانه بود، و به علت سعايت دشمنان و اتهام به تصميم بر مسموم نمودن شاه به زندان افتاده بودند، نزد يوسف آمدند و هر كدام خوابى را كه شب گذشته ديده بود و برايش عجيب و جالب مى‏نمود باز گو كرد.

" يكى از آن دو گفت: من در عالم خواب چنين ديدم كه انگور را براى شراب ساختن مى‏فشارم"! (قالَ أَحَدُهُما إِنِّي أَرانِي أَعْصِرُ خَمْراً).

" و دومى گفت: من در خواب ديدم كه مقدارى نان روى سرم حمل مى‏كنم،