جلسه عجيب زنان مصر با يوسف در قصر عزيز با آن شور و غوغا پايان يافت، ولى طبعا خبرش به گوش عزيز رسيد، و از مجموع اين جريانات روشن شد كه يوسف يك جوان عادى و معمولى نيست، آن چنان پاك است كه هيچ قدرتى نمىتواند او را وادار به آلودگى كند و نشانههاى اين پاكى از جهات مختلف آشكار شد، پاره شدن پيراهن يوسف از پشت سر، و مقاومت او در برابر وسوسههاى زنان مصر، و آماده شدن او براى رفتن به زندان، و عدم تسليم در برابر تهديدهاى همسر عزيز به زندان و عذاب اليم، همه اينها دليل بر پاكى او بود، دلائلى كه كسى نمىتوانست آن را پرده پوشى يا انكار كند.و لازمه اين دلائل اثبات ناپاكى و جرم همسر عزيز مصر بود، و بدنبال ثبوت اين جرم، بيم رسوايى و افتضاح جنسى خاندان عزيز در نظر توده مردم روز بروز بيشتر مىشد، تنها چارهاى كه براى اين كار از طرف عزيز مصر و مشاورانش ديده شد اين بود كه يوسف را به كلى از صحنه خارج كنند، آن چنان كه مردم او و نامش را بدست فراموشى بسپارند، و بهترين راه براى اين كار، فرستادنش به سياه چال زندان بود، كه هم او را به فراموشى مىسپرد و هم در ميان مردم به اين تفسير مىشد كه مجرم اصلى، يوسف بوده است!.لذا قرآن مىگويد:" بعد از آنكه آنها آيات و نشانههاى (پاكى يوسف) را ديدند تصميم گرفتند كه او را تا مدتى زندانى كنند" (ثُمَّ بَدا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما رَأَوُا الْآياتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ).