[سوره يوسف (12): آيات 19 تا 20]
وَ جاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ فَأَدْلى دَلْوَهُ قالَ يا بُشْرى هذا غُلامٌ وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِما يَعْمَلُونَ (19) وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ كانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ (20)ترجمه:
19- و كاروانى فرا رسيد، مامور آب را (بسراغ آب) فرستادند، او دلو خود را در چاه افكند، و صدا زد: مژده باد: اين كودكى است (زيبا و دوست داشتنى) و اين امر را بعنوان يك سرمايه از ديگران مخفى داشتند و خداوند به آنچه آنها انجام مىدادند آگاه است.20- و او را به بهاى كمى- چند درهم- فروختند، و نسبت به (فروختن) او بىاعتنا بودند (چرا كه مىترسيدند رازشان فاش شود).تفسير: به سوى سرزمين مصر
يوسف در تاريكى وحشتناك چاه كه با تنهايى كشندهاى همراه بود، ساعات تلخى را گذرانده اما ايمان به خدا و سكينه و آرامش حاصل از ايمان، نور اميد بر دل او افكند و به او تاب و توان داد كه اين تنهايى وحشتناك را تحمل كند و از كوره اين آزمايش، پيروز بدر آيد.چند روز از اين ماجرا گذشت خدا مىداند، بعضى از مفسران سه روز و بعضى دو روز نوشتهاند.بهر حال" كاروانى سر رسيد" (وَ جاءَتْ سَيَّارَةٌ) «1».و در آن نزديكى منزل گزيد، پيدا است نخستين حاجت كاروان تامين آب(1) كاروان را به اين جهت" سياره" گفتهاند كه دائما در سير و حركت است.