حضرت موسى عليه السلام را ديد كه از شدت تهيدستى، برهنه روى ريگ بيابان خوابيده است، چون نزديك آمد، او عرض كرد: «اى موسى! دعا كن تا خداوند متعال معاش اندكى به من بدهد كه از بى تابى، جانم به لب رسيده است.»
موسى عليه السلام براى او دعا كرد و از آنجا (براى مناجات به طرف كوه طور)رفت.
پس از چند روز، موسى عليه السلام از همان مسير باز مىگشت كه ديد همان فقير را دستگير كرده اند و جمعيتى بسيار در گردش اجتماع نموده اند، پرسيد: «چه حادثه اى رخ داده است»
حاضران گفتند: اين مرد شراب خورده و عربده و جنگجويى نموده و شخصى را كشته است، اكنون او را دستگير كرده اند تا به عنوان قصاص، اعدام كنند، لطيفه گوها، مناسب اين حال گفته اند:
خداوند در قرآن مىفرمايد:
و لو بسط الله الرزق لعباده لبعوا فى الارض:
و اگر خداوند رزق را براى بندگانش وسعت بخشد، در زمين طغيان و ستم مىكنند.
موسى عليه السلام به حكم الهى اقرار كرد، و از جسارت خود استغفار و توبه نمود.
پدر عسل فراوان دارد، ولى عسل براى پسرش كه گرم مزاج است، سازگار نيست.