را با بيان و توصيف تجهيزات جنگى روميان ميترسانيدند و در اين اثنا عدهاى شكست قطعى ارتش اسلام را پيش بينى ميكردند، آيه مورد بحث، به منظور تحكيم ايمان و عقايد مسلمانان، سرگذشت مهاجرت پيامبر را تذكر ميدهد و منظور اين است كه، آن خدايى كه رسول خود را از دست چهل تروريست كه در گرداگرد خانه او موضع گرفته بودند نجات داد و در يك نقطه تاريك (غار ثور) از او محافظت و با يك سپاه نامريى (فرشتگان) تأييدش كرد و اراده خود را در نشر آيين توحيد، فوق اراده كافران قرار داد؛ همان خدا نيز در چنين موقع باريك و حساسى، كه مركز اسلامى از طرف ارتش روميان در معرض خطر قرار گرفته است، يارياش خواهد كرد.
پايه تفسير، اين است كه مفسر خود را از هرگونه تعصب جدا سازد؛ عقايدى را كه از خارج به دست آوردهاست، وسيله فهم آيه قرار ندهد، بلكه بايد عقيده را بر قرآن عرضه بدارد، نه قرآن را بر عقايد. اكنون ما ميخواهيم در فهم معانى آيات از هرگونه نظر و اعتقاد پيشين خود را دور كنيم تا بيطرفانه به مراد واقعى خدا پيببريم.
برخى از دانشمندان اهل تسنّن از فرط علاقه به همسفر رسول خدا، در تفسير معناى آيه خواستهاند بگويند: ضمير «عليه» درجمله «فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكِـينَتَهُ عَلَيْهِ» به مصاحب بر ميگردد، نه به رسول خدا و در اين باره به توجيهات عجيبى دست زدهاند؛ چون آنان ميدانند اگر مرجع ضمير، پيامبر باشد، فقط پيامبر مشمول عنايات الهى (نزول سكينه) خواهد بود و مصاحب او حظى در آن نخواهد داشت. از آنجا كه اين مطلب با فرط علاقه آنها به خليفه اول، سازگار نيست ناچار شدهاند كه مرجع ضمير را مصاحب پيامبر قرار دهند و ادعا كنند كه او مشمول عنايات الهى شده و سكينه بر او فرود آمده و نجات او نيز ملازم با نجات پيامبر است.
برخى از آنان به فكر افتادند كه اين مطلب را در قالب علمى ريخته و رنگ استدلال كلامى به آن بدهند. از اين نظر گفتهاند: سكينه و طمانينه خاطر، پيوسته