درك نمودهاند، در حالى كه اين اصطلاح مخصوص محدثان و علماى رجال است و مقصود قرآن از جمله «اتّبعوهم» عموم كسانى است كه از پيشگامان در اسلام بهخوبى پيروى نمايند، خواه پيامبر را ديده باشند و يا نديده باشند و لفظ «باحسان» قيد «اتّبعوهم» است؛ يعنى گروهى كه از پيشگامان در اسلام به خوبى تبعيت و پيروى كردهاند.
گروهى از اعراب و گروهى از مردم مدينه، به اسلام تظاهر ميكردند، در حالى كه در دل ايمان و اعتقادى نداشتند. اين گروه همگى از صحابه پيامبر بودند و نفاق آنان آنچنان بود كه گاهى پيامبر نيز آنان را نميشناخت، آنجا كه ميگويد: «...وَمِنْ أَهْلِ المَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُـهُمْ...؛ گروهى از اهل مدينه آنچنان در نفاق غوطهور شدند كه آنان را نميشناسي... و ما ميشناسيم».
اگر پيامبر اسلام آنان را با نام و نشان نميشناسد؛ مانع از آن نيست كه آنان را از طريق ديگر بشناسد، چنانكه ميفرمايد: «وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِى لَحْنِ القَوْلِ».1
همانطور كه گروهى از باديهنشينان، فرو رفته در كفر و نفاقند و گروهى، سربه زير و پوياى حقيقت ميباشند، همچنين گروهى از شهرنشينان، مورد رضايت و خشنودى خدا قرار گرفته و گروه ديگر غوطهور در نفاقند و از اين مطلب ميتوان نتيجه گرفت كه مايه برترى، ايمان و تقوا و پويايى حق است؛ نه باديهنشينى، پيوسته كفر آفرين و نفاقزاست و نه شهرنشينى، ملازم با ايمان و صفا، بلكه تربيت صحيح و روشهاى منطقى ميتواند از هر دو گروه انسان سالم و صالح بسازد و دورى از تربيت است كه مايه كفر و نفاق ميگردد، هر چند وسايل تربيت و موجبات اصلاح و پويايى حق در «سواد اعظم» آمادهتر و فراهمتر است.
1. محمّد(47) آيه 30.