گروه ديگر كسانى هستند كه گاهى نيكوكار و پوياى حقيقت و گاهى بدكار و گنهكار هستند و قرآن اين گروه را در آيه 102، چنين معرفى ميكند: «خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَآخَرَ سَـيِّـئاً».نقطه خوب اين گروه اين است كه خويشتن و مسير خود را شناخته و به گناهان خود اعتراف نمودهاند، چنانكه ميفرمايد: «اعتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ» و اگر اين حالت در آنان نبود چندان فاصلهاى با ديگر گروههاى باطل نداشتند.به جهت اهميتى كه اين گروه دارند و غالب افراد اجتماع ما را، اين گروه تشكيل ميدهند، قرآن در آيات بعدى درباره اين گروه نيز سخن ميگويد، چنانكه ميفرمايد: «وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لاِءَمْرِ اللّهِ؛ گروهى هستند كه اميد به رحمت خدا دارند». مشروح اين قسمت را در تفسير آيه 106 همين سوره خواهيد خواند.آيات مورد بحث، ياران پيامبر و صحابه او را به قيافههاى گوناگون معرفى ميكند و همگى حاكى از آن است كه در ميان آنان، صالح و طالح، مسلمان و كافر، مؤمن و منافق، نيكوكار و بدكار و... وجود داشته است، با وجود اين چگونه ميتوان، همه صحابه پيامبر را عادل و دادگر و پاك دانست؟برخى با آيه «السّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ المُهاجِرِينَ وَالأَنْصارِ»، بر عدالت صحابه پيامبر و خوبى و پاكى آنان استدلال ميكنند، در صورتى كه اين آيه، يك دسته از آنان را ميستايد و خدا را از آنان خشنود معرفى ميكند، نه همه دستهها و گروههاى آنان را و آيات ديگر، از قيافههاى خشن و نفاقزاى گروههاى ديگر گزارش ميدهند.حتى آيه «السّابِقُونَ...» نيز، گواه بر آن نيست كه همه اين گروه تا لحظه مرگ مورد رضايت خدا بودهاند؛ زيرا افرادى از اين گروه، بعدا راه ارتداد و يا معصيت را پيش گرفتهاند، كه به تعدادى از آنها ذيلاً اشاره ميكنيم:1. عبداللّه بن سعد بن ابى سرج. وى برادر رضاعى عثمان و از مهاجران مكه بود و از نويسندگان وحى به شمار ميرفت. بعد مرتد شد و از مدينه به مكه گريخت و مدعي