و غذاها و مركبها به انبار ارتش تحويل داده شد، اعانهها و كمكها يكنواخت نبود؛ در ميان آنها اگر چهار هزار دينار وجود داشت، يك صاع خرما، كه تقريبا يك من خرماست، نيز به چشم ميخورد. رقم نخستين از آن مرد ثروتمندى بهنام عبدالرحمان بن عوف بود و رقم دوم از آنِ يك مرد آبكش به نام ابوعقيل. وى دستمزد فعاليت روزانه خود را داده بود. زنان غيرتمند، با فرستادن طلا و وجوه نقدى ارتش را يارى كرده و پيامبر را از خود راضى ميساختند.
حكومت اسلامى، كه در رأس آن پيامبر اسلام قرار گرفته بود، آن چنان مورد اعتماد و اطمينان قاطبه مسلمانان بود كه با يك اعلان عمومى، آنچه براى سفرى طولانى، در آن هواى گرم لازم بود و توانايى مسلمانان ايجاب ميكرد، جمعآورى شد و اين نقطه تاريخ براى ما درس عبرت است و ميرساند كه زيربناى اجتماع، همان اعتماد است و اگر حس بدبينى و بياعتمادى در ميان جامعه حكمفرما باشد، محيط بشرى به جهنم سوزانى تبديل ميگردد.
منافق كارشكن
منافق بيايمان و بيهدف نه بهخدا ايمان آورده و نه به رسول او؛ نه سجاياى حميده دارد و نه از دارندگان فضايل خوشش ميآيد. او از اين ابراز احساسات سخت ناراحت شده و نيكوكاران را بهجرم نيكوكارى، سخت مورد تعرض و مسخره قرار ميدهد، به جوانمردى مانند «ابوعقيل» كه نتيجه و دستمزد خود را در اختيار پيامبر گذارده بود، كنايه زده و ميگويد: «خدا هرگز به اين كمك ناچيز تو نيازمند نيست» و به افرادى كه كمكهاى قابل ملاحظهاى كرده بودند طعن ديگرى نثار ميكند. اين جملهها از ضمير ناآگاه منافق حكايت ميكند. سرچشمه تمام اينگونه حرفها، نداشتن ايمان و تقواست.
قرآن در آيه هفتادونهم همين سوره، به گروه لئيمى كه نيكوكاران را مورد تعرض قرار داده، وعده عذاب دردناك ميدهد. اين عناصر ناپاك به صدر اسلام اختصاص نداشته و در اجتماع ما نيز پيدا ميشوند. در نيمههاى جنگ جهانى دوم، مرد پاكدل و