30. «وَقالَتِ اليَـهُودُ عُـزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقالَتِ النَّصارَى المَسِـيحُ ابْنُ اللّهِ ذ لِكَ قَـوْلُهُـمْ بِأَفْواهِـهِمْ يُضاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَ نّى يُـؤْفَكُونَ؛يهود گفتند: عزير پسر خداست، نصارا گفتند: مسيح فرزند خداست. اين گفتارى است كه آن را بر زبانهاى خود ميرانند. آنها در اين اعتقاد، از گفتار كسانى كه قبلاً كفر ورزيدهاند پيروى ميكنند. خدا آنها را نابود كند و از رحمت خود دور سازد، چگونه از راه راست بهسوى باطل منحرف ميشوند؟».زندگانى «بنى اسرائيل» پر از حوادث پرشورى است كه تاريخ آن را ضبط كردهاست. آنان فرزندان حضرت يعقوب هستند. نحوه زندگانى آنها در آغاز كار مانند ساير قبايل بدوى بود آنگاه تحت سرپرستى «فراعنه» مصر در آمدند و مردم مصر با آنها مانند اسيران رفتار ميكردند، تا آنكه بهوسيله موسى از چنگال اسارت رهايى جستند. موسى عليه السلام آنان را از سرزمين مصر به سرزمين فلسطين آورد و مدتى رهبرى آنها را به عهده داشت. پس از وى امورشان به دست قاضيانى مانند يهود و جدعون اداره ميشد. تا اينكه دوره شاهان بنياسرائيل فرا رسيد و از ميان آنها ملوكى مانند طالوت و داود و سليمان و... برخاستند و بهدنبال آنها انشعاب كشور و قدرت شروع گرديد و كمكم رو به