1. چرا انفاق منافقان پذيرفته نشد؟2. چرا ثروت و فرزندان براى آنان وسيله سعادت نيست؟3. دروغپردازى منافقان براثر ترس از نيروى مسلمانان بود.جاى شك و ترديد نيست كه طبقه متمكن و قدرتمند اجتماع، بايد در فكر افراد بيچاره و افتاده باشد و هرگاه بلاى آسمانى و زمينى دامنگير گوشهاى از آنان شد بايد با تمام نيرو به كمك آسيبديدگان شتافت و خرابيها را ترميم نمود.ولى در اين باره بايد انديشيد كه محرك انسان بر انجام اين كارها، چه چيز بايد باشد. دراين جا ميتوان يكى از مشخصات اخلاق اسلامى را باز شناخت و آن را از اخلاق مادى كه بر انتفاع و سودجويى استوار است تميز داد؛ زيرا اسلام هر عمل نيك و هر نيكوكارى را نميپذيرد و به هر كار خير و نيك اجر و ثواب نميدهد و تا كار نيك و عمل سودمند با يك سلسله شرايط، توأم نباشد در مكتب قرآن ارزشى ندارد، با اين توضيح كه، گروهى تصور ميكنند رمز زندگى آرام، رسيدگى به طبقه افتاده و رنجديده است و براى آسوده زندگى كردن بايد به وضع طبقه كارگر و بيچاره رسيدگى كرد و تا آنجا كه ممكن است؛ رضايت خاطرشان را بهدست آورد؛ زيرا در غير اين صورت، طبقه زحمتكش برضد ثروتمندان شورش ميكنند و زندگى آرام آنها را بههم ميزنند. ثروتمندان براى بقاى رفاه خود، بايد مراكزى از قبيل بيمارستان و پرورشگاه و مدارس براى عموم بسازند و يا كارگران را در درآمد مؤسسات بزرگ صنعتى شريك سازند، تا رضايت طبقه رنجبر تأمين شود.اين طرز تفكر، يك نوع طرز فكر مادى و نمايانگر اصول اخلاقى مادى است؛ زيرا