انحراف يهود از راه توحيد به دو صورت بود:الف) اينكه ميگفتند: «عزير» فرزند خداست. اين قسمت را در بحث پيش شرح داديم.ب) اينكه از گفتار و رفتار پيشوايان دين و راهبان (راهب كسى را گويند كه به لباس زهد درآمده و تارك دنيا بوده باشد) بدون قيد و شرط اطاعت ميكردند، در صورتى كه مُطاع مطلق، پروردگار عالم است. جاى شك نيست كه افراد بياطلاع بايد در امور دين به كسانى كه در اين قسمت اطلاع كامل دارند مراجعه نمايند، ولى شرط اساسى در مرجع دينى علاوه بر آگاهى، تقوا و عدالت است، گروه يهود با اينكه در مراجع دينى خود، كه قرآن از آنها به «احبار» تعبير آورده است، انواع خلافها و مال پرستى و تحريم حلال و تحليل حرام و... ميديدند، از پيروى كوركورانه و غير منطقى دستبرنميداشتند و اين اطاعت بيقيد و شرط عملاً حاكى از آن بود كه اين گروه احبار و راهبان، خود را به تمام معنا اختياردار جهان تشريع و احكام خدا ميدانستند كه هر روز به عللى، حلالى را حرام و حرامى را حلال نمايند و با احكام خدا طبق منافع خود بازى كنند، در صورتى كه چنين اختيارى به كسى داده نشده است، بلكه تمام پيامبران خدا مأمورند اوامر و فرمان خدا را برسانند و مقام تشريع فقط مخصوص خداست و هر كس فردى را مطاع مطلق، تشريع كننده احكام، آنهم بيقيد و شرط بداند، در واقع او را «رب» (صاحب) خود دانسته است و چون يهود، با گروه گذشته چنين رفتار ميكردند از اين نظر خدا درباره آنها چنين فرمود: «اِتَّـخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَرُهْبانَـهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ وَالمَسِـيحَ ابْنَ مَرْيَمَ...» از آنجا كه نحوه عبادت و پرستش يهود، احبار و رهبان را، با نصارا كه واقعا مسيح را پسر خدا و خود خدا ميدانستند فرق داشته است، لفظ مسيح بن مريم، را بهطور عطف بيان نمود و از اول نفرمود: «اِتَّـخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَرُهْبانَـهُمْ وَالمَسِـيحَ ابْنَ مَرْيَمَ أَرْباباً...». زيرا چنانكه گفته شد يهود، پيشوايان