وظيفه مفسر - در سرزمین تبوک نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

در سرزمین تبوک - نسخه متنی

جعفر سبحانی‏

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

‌ را با بيان و توصيف تجهيزات جنگى روميان مي‏ترسانيدند و در اين اثنا عده‏اى شكست قطعى ارتش اسلام را پيش بينى مي‏كردند، آيه مورد بحث، به منظور تحكيم ايمان و عقايد مسلمانان، سرگذشت مهاجرت پيامبر را تذكر مي‏دهد و منظور اين است كه، آن خدايى كه رسول خود را از دست چهل تروريست كه در گرداگرد خانه او موضع گرفته بودند نجات داد و در يك نقطه تاريك (غار ثور) از او محافظت و با يك سپاه نامريى (فرشتگان) تأييدش كرد و اراده خود را در نشر آيين توحيد، فوق اراده كافران قرار داد؛ همان خدا نيز در چنين موقع باريك و حساسى، كه مركز اسلامى از طرف ارتش روميان در معرض خطر قرار گرفته است، ياري‏اش خواهد كرد.

وظيفه مفسر

پايه تفسير، اين است كه مفسر خود را از هرگونه تعصب جدا سازد؛ عقايدى را كه از خارج به دست آورده‏است، وسيله فهم آيه قرار ندهد، بلكه بايد عقيده را بر قرآن عرضه بدارد، نه قرآن را بر عقايد. اكنون ما مي‏خواهيم در فهم معانى آيات از هرگونه نظر و اعتقاد پيشين خود را دور كنيم تا بي‏طرفانه به مراد واقعى خدا پي‏ببريم.

برخى از دانشمندان اهل تسنّن از فرط علاقه به هم‏سفر رسول خدا، در تفسير معناى آيه خواسته‏اند بگويند: ضمير «عليه» درجمله «فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكِـينَتَهُ عَلَيْهِ» به مصاحب بر مي‏گردد، نه به رسول خدا و در اين باره به توجيهات عجيبى دست زده‏اند؛ چون آنان مي‏دانند اگر مرجع ضمير، پيامبر باشد، فقط پيامبر مشمول عنايات الهى (نزول سكينه) خواهد بود و مصاحب او حظى در آن نخواهد داشت. از آن‏جا كه اين مطلب با فرط علاقه آنها به خليفه اول، سازگار نيست ناچار شده‏اند كه مرجع ضمير را مصاحب پيامبر قرار دهند و ادعا كنند كه او مشمول عنايات الهى شده و سكينه بر او فرود آمده و نجات او نيز ملازم با نجات پيامبر است.

برخى از آنان به فكر افتادند كه اين مطلب را در قالب علمى ريخته و رنگ استدلال كلامى به آن بدهند. از اين نظر گفته‏اند: سكينه و طمانينه خاطر، پيوسته

/ 293