نمايندگان قريش با پيامبر تماس گرفتند، آگاه شدند كه پيشواى مسلمانان نظر پيكار ندارد، اما قريش گفتار نمايندگان خود را نپذيرفتند و سرانجام به سهيلبن عمرو مأموريت دادند كه پيش محمد صلّى الله عليه وآله برود و از او بخواهد كه امسال از راهى كه آمده است باز گردد؛ زيرا ما نميخواهيم قبايل عرب بگويند محمد بهزور وارد مكه شد. سهيل همانطور كه «قريش» ميخواستند قرارداد صلح را بست و ضمنا مطلب ديگرى را نيز بر مسلمانان تحميل نمود و آن اين كه اگر كسى از قريش به مسلمانان بپيوندد بايد محمد او را باز گرداند و اگر كسى از مسلمانان پيش قريش آمد نبايد او را باز دهند؛ ولى هر طايفهاى آزاد است كه با محمد صلّى الله عليه وآله يا با قريش پيمان ببندد.هنوز پيمان به پايان نرسيدهبود كه طايفه خزاعه با پيامبر پيمان بست و بنيبكر با قريش هم قسم شد.
وفادارى پيشواى بزرگ مسلمانان
پيش از آن كه پيمان امضا شود جوانى از مكيان اسلام آورد و خواست به مسلمانان بپيوندد، اين جوان ابوجندل فرزند سهيل بود. وقتى سهيل او را ديد به صورت او سيلى نواخت و جامه او را گرفت و خواست ايشان را پيش قريش ببرد. آن جوان گفت: اي