عابدى در بنى اسرائيل از مردم كناره گيرى نمود و مدّت هفتاد سال مشغول عبادت شد.
خداى عليم مَلَكى را نزد او فرستاد كه به او بگويد: عبادتهاى تو قبول نيست و خودت را به مشقت و سختى نينداز و جد و جهد هم نكن.
عابد گفت: «آنچه كه بر من لازم و واجب است، عبوديت و بندگى مىباشد، لذا من بايد وظيفه خود را هميشه انجام دهم، و قبول شدن و نشدن آن مربوط به معبود من است!»
وقتى آن ملك مراجعت نمود، خداوند سبحان فرمود: عابد چه گفت
ملك گفت: پروردگارا تو عالم ترى كه او چنين و چنان گفت.
خداوند سبحان فرمود: «نزد آن عابد برو و به او بگو: ما طاعت هاى تو را بخاطر نيت ثابتى كه در بندگى دارى قبول كرديم.»(117)
(ناصر انصارى اصفهانى)