(و خبط سادرا) و خبط كرد و روى به فساد آورد در آن حال كه بازى كننده بود در ملاهى. (ماتحا في غرب هواه) آب كشنده بود در دلو هوا و هوس خود.
استعاره فرموده لفظ «غرب» را از براى آنچه پر كرده بود در صحايف اعمال از گناهانى كه بيشتر از هواى نفس خواسته، و ثواب خود را به آن كاسته. (كادحا سعيا لدنياه) رنج كشنده، جهد نماينده از براى دنياى خود.
(في لذّات طربه) در لذّتهاى خوشى خويش.
(و بدوات اربه) و در خاطر درآمدهاى حاجت، يعنى حاجتهايى كه به خاطر او خطور كرده باشد. (ثمّ لا يحتسب رزيّة) پس گمان نمىدارد مصيبتى را كه برسد به او. (و لا يخشع تقيّة) و نمىترسد از محذورى و بليّتى كه رخ نمايد به او. (فمات في فتنته) پس مرد در فتنه روزگار.
(غريرا) در حالتى كه غافل بود از غضب كردگار. (و عاش في هفوته) و زيست در لغزيدن خود از طريق شريعت.
(يسيرا) در اندك زمان. (لم يفد عوضا) فايده نگرفت عوضى را در دنيا، از آنچه فوت كرده از امور عقبى. (و لم يقض مفترضا) و قضا نكرد فرض شده را. (دهمته) هجوم كرد بر او ناگاه.
(فجعات المنيّة) اندوهها و دردهاى مرگ.
(في غبّر جماحه) در بقاياى زمان شتافتن در پى هواى خود.
(و سنن مراحه) و در طريقه نشان خود. (فظلّ سادرا) پس گشت متحيّر و افكار. (و بات ساهرا) و شب گذرانيد بيدار، يعنى به بيدارى شب را به روز آورد.
(في غمرات الالام) در سختىهاى دردها.